صبح "مورد ازار" 2 نقر قرار گرفتم
یه کم گلاب پاشیدن اون اطراف رو منم ریخت !! منم واکنشی نداشتم
تا اینکه ذهن ناخودآگاهم یاد "شوخی اسیدی" اوفتاد
افتادم دنبالشون ، انقدر هل شده بودند ، که موتورشون بشدت تصادف کرد
بشدت مجروح شدند و دلم خنک شد
حداقل مطمئنم یکیشون دستش شکست
چقدر داره این شوخی مای مسخره "لوث" میشه آ
الان پشیمون شدم که چرا 7-8 تا لگد نزدمشون
امروز "اصول حسابداری" چقدر مسخره بود، 998تا خمیازه کشیدم
و چیزی تا یه "انقلاب فکری" دیگر ، در ذهنم نمونده
علاقه مندی ها (Bookmarks)