همه ما در زندگی بارها و بارها بی حوصلگی را تجربه كرده ایم. گاهی بی حوصلگی تا مرز كلافگی مان پیش رفته و گاهی توانسته ایم برآن غلبه نماییم. اما در هر دو حالت تجربه ناخوشایندی را از سر گذرانده ایم. اما آیا تاكنون از خود پرسیده اید چرا و در چه زمان هایی بی حوصله میشوید؟ سر كلاس درس؟ وقتی كاری ندارید؟ سر كار؟ وقتی با افرادی هستید كه برایتان جالب و جذاب نیستند؟ وقتی بیمار میشوید؟
كودكان ما نیز در تعطیلات و حتی درایام تحصیلی بارها از بی حوصلگی سخن می گویند و از ما می خواهند شرایطی را برایشان فراهم كنیم كه حوصله شان سر نرود.اما متاسفانه در بیشتر موارد نمی توانیم راه موثری برای رهایی از بی حوصلگی به آنها معرفی كنیم. چون خودمان هم چنین راهكارهایی را بلد نیستیم! بی حوصلگی در زمان بیماری یا در اختلالاتی مانند افسردگی و اضطراب كاملا طبیعی است اما بسیاری از ما در شرایط عادی زندگی هم دچار آن شده و بیشتر اوقات آن را به عوامل خارجی نسبت میدهیم مثلا می گوییم چون كاری برای انجام نداریم یا كسی تفریح و گردشی برایمان مهیا نكرده حوصله مان سر رفته است. اما تحقیقات نشان میدهد كه علت بیحوصلگی لزوماً انجام كارهای یكنواخت و نداشتن تفریح نیست. چون بعضی از افراد حتی با داشتن متنوعترین نوع كارها، از یكنواختی زندگی شكایت دارند. برای برخی از افراد بیحوصلگی نتیجه نداشتن انگیزه یا ناشی از سركوب و بی توجهی به تمایلات و علایق است كه نهایتا منجر به بیهدفی میشود. عدهای صرفاً از انجام كارهای تكراری و یكنواخت خسته میشوند و عده دیگری چون خود را ناگزیر از تقلید از دیگران و قرار گرفتن در هنجارهای آنها می بیننداحساس بی حوصلگی میكنند و عدهای هم حتی در اوقات فراغتشان احساس كسالت میكنند چون نمیتوانند خودشان را سرگرم كنند. بعضی از افراد با هزار مشكل و سختی در محل كار مرخصی می گیرند ولی زمانی كه از تعطیلاتشان برمیگردند آنرا معمولی، خسته كننده و كسالت بار توصیف می كنند. عدهای حتی ترجیح میدهند تعطیلی آخر هفته نداشته باشند چون هیچ اتفاق هیجانانگیزی نمیافتد و هر هفته تكراریتر از هفته قبل میگذرد. گاهی بیحوصلگی آن قدر زیاد میشود كه همه زندگی را در بر میگیرد و فرد به نوعی احساس پوچی را تجربه می كند كه به خاطر نداشتن هدف یا بیمعنا شدن زندگی است.
آیا همه افراد به یك اندازه بی حوصله می شوند؟ تحقیقات نشان میدهد افراد برون گرا بیشتر از افراد درون گرا نیازمند محركهای بیرونی و تنوع، هیجان و چیزهای تازه هستند و در نتیجه بیشتر دچار بی حوصلگی میشوند چون برای بالا نگهداشتن سطح انگیزه،ناچارند بیوقفه به دنبال محركهای بیرونی بوده و مسلم است كه چنین محرك هایی همیشه در اختیار قرار ندارند. در نقطه مقابل اینها افراد درونگرا هستند كه میتوانند خودشان را در هر شرایطی سرگرم كنند و از اوقاتشان لذت ببرند،درونگراها معمولاً بیحوصله نمیشوند و به قول یكی از روانشناسان میتوانند مانند یك مجسمه صامت و ساكت یك جا بنشینند و حوصلهشان سر نرود. به هر صورت توجه به این نكته ضروری است كه منشأ شور و حرارت و زندگی در درون انسان است و اگر افراد فاقد آن باشند هیچ محرك بیرونی خوشحالی و هیجان ایجاد نخواهد كرد. اگر اهمیت منبع شور و حرارت زندگی را كه درونی هم هست درك نكنیم ممكن است در دام اشتیاق بیش از حد برای داشتن تغییر و هیجان در زندگی و پرهیز از یكنواختی سرنگون شویم ، بعضی از افراد به همین دلیل به سمت فعالیتهایی افراطی كشیده میشوند . فعالیت هایی مانند فرار از تنها بودن و گرایش افراطی به حضور در جمع و زیاد مهمانی رفتن. و به طور كلی تمایل بیش از حد برای گذراندن همه اوقات با دیگران و خارج از خانه. افراط در سرگرمیها مثل بازیهای كامپیوتری و تماشای تلویزیون و گاه گرایش به فعالیتهای مخرب مثل كشیدن سیگار، مصرف مواد مخدر، نوشیدن مشروبات الكلی، قمار و تخریب اموال عمومی.در حالیكه لازم است كمی بیشتر به درون خود توجه كنند و از چاه وجود خود آب بیرون بكشند.
فعالیت های هماهنگ با توانایی ما بیحوصلگی، نقطه مقابل سیالیت است. سیالیت یعنی توجه بیتلاش و غرق شدن در یك كار. سیالیت در دو حالت رخ میدهد یكی وقتی كه تواناییهای فرد هم سطح با فعالیت مربوطه باشد و دوم زمانی كه كاری اهداف مشخص و بازخورد سریع داشته باشد. كارهای خیلی ساده، كسل كنندهاند و كارهایی كه خیلی مشكل به نظر میرسند تا حد زیادی اضطراب آورند. عوامل عاطفی (هیجانی) نیز میتوانند بر میزان توجه و سیالیت اثر بگذارند. برای مثال افرادی كه مدام درگیر هیجانات خود هستند از توجه كمتری نسبت به خود واطراف برخوردارند و بنابراین سیالیت كمتری دارند درنتیجه برای حفظ تمركز باید تلاش زیادی بكنند كه در نتیجه بیحوصلگی بیشتری به وجود میآید. برعكس افرادی كه خودشناسی بالاتری دارند و حالات هیجانی خود را تشخیص میدهند و ارزیابی و طبقه بندی میكنند میتوانند به راحتی آنها را كنار بگذارند و توجهشان را به كارشان معطوف كنند.
دور شدن از هدف بی حوصلگی میاورد! حتما در اطراف خود به مواردی برخورد كرده اید كه افراد به دلیل دور ماندن از هدف ها و ایده آل هایشان دچار بی حوصلگی و حتی سرخوردگی شده باشند ؛ مثلاً دوستی تمایل داشته پزشك یا محقق شود اما بعد از سالها چشم باز میكند و میبیند زندگیاش به كلی فاقد رشد و حركت است و سالها یك زندگی خیلی معمولی را در كنار همسری كه دركش نمی كند سپری كرده است. یا كسی كه آرزویش این بوده كه نجوم بخواند ولی حالا مدیر یك شركت تجاری شده و بسیاری موارد مشابه این. در واقع وقتی به خاطر بعضی از فشارهای محیطی ، دست از اهداف مهم و رؤیاهایمان میكشیم دچار حس بیهودگی و پوچی شده و انگیزه یا حوصله مان برای مفید بودن در زندگی یا لذت بردن از زندگی كم میشود.متاسفانه انسانی كه نتواند جایگاه و ماموریت خود در زندگی را پیدا كند بزودی دچار روزمرگی و بی حوصلگی و احساس پوچی خواهد شد.به همین دلیل یافتن ماموریت و مسئولیت انسانی یا همان رویای شخصی، میتواند بهترین و موثرترین راه غلبه همیشگی بر بی حوصلگی و كسالت باشد.
كشف دلایل بی حوصلگی در درجه اول باید علت بیحوصلگی خود را كشف كنیم. اگر دلیل بی حوصلگی ما به یك عامل درونی برگردد بدیهی است كه نمیتوانیم با تغییرات بیرونی آن را برطرف كنیم. در این حالت، راهكار بیرونی حكم یك مسكن را دارد كه شخص را مدتی از درد كشیدن نجات میدهد و سركوب و سعی در پنهان نگه داشتن اصل موضوع، در مراحل دیگر زندگی به شكل تشدید یافتهای خودش را بروز خواهد داد. برای كشف ریشه بیحوصلگی هایمان در درجه اول باید به درون خود رجوع كنیم. اگر با احساس نارضایتی، خشم یا سرخوردگی مواجه شدیم، بدین معنی است كه وقت آن رسیده كه در نگاه خود و در انتخابهای خود تغییر اساسی به وجود بیاوریم.
دلایل بیرونی بی حوصلگی گاهی به این تشخیص میرسیم كه مسئله ما علت بیرونی دارد مثلاً یكنواختی موجود در محل كار یا بی علاقگی به شغلمان یا داشتن ارتباطات آسیب زا و مشكل ساز یا رشته تحصیلی كه برایمان جذابیتی ندارد یا ... در این صورت، تغییر شكل یا تغییر محیط كار یا رشته تحصیلی و غنی كردن محتوای آن یا تغییر میزان چالش و پیچیدگیاش میتواند مفید باشد. مثلاً یك فروشنده میتواند با گفتگو با مشتریان به كارش تنوع بدهد یا به دنبال راههایی خلاق برای عرضه كالا باشد.راه دیگر، تغییر نگاه ما به محیط اطراف است. عدهای به درخت كه نگاه میكنند چیزی بیشتر از ظاهر درخت ، آنهم در یك نگاه سطحی نمیبینند، در حالیكه میتوان زیبایی تكتك برگها، شكل و رنگهای مختلف آنها را هم دید. میتوانیم ببینیم كه چطور هر شاخه به سویی كشیده شده و چطور با وزش باد به آرامی حركت میكند و ... به عبارتی باید كیفیت ارتباط خود را با جهان تغییر دهیم.
مشاهده مشاهده آرام، راه دیگری است كه بوسیله آن میتوانیم درك غنی تری از زندگی و نتیجتا زدودن بی حوصلگی و یكنواختی آن داشته باشیم. گاهی كارهایمان را با سرعتی انجام میدهیم كه عملاً جایی برای لذت بردن از آنها باقی نمیگذاریم، میل غیرطبیعی به سریع انجام دادن كارها و ركورد زدن و زود تمام كردن هر چیزی باعث میشود نتوانیم با آنچه در حال انجام دادنش هستیم ارتباط برقرار كنیم به طوریكه آن كار، برای ما تبدیل به وظیفه یا موجود بیگانهای میشود كه باید هر چه زودتر از شرش خلاص شد! امروز در بعضی از سازمانها به افراد مشاهده آرام را آموزش میدهند؛ یعنی افراد تمرین میكنند كه سرعتشان را پایین بیاورند؛ روی تنفس و جسمشان تمركز كنند و افكارشان را بدون اینكه قضاوت كنند از نظر بگذرانند. این تمرین به افراد كمك میكند از آنچه در جریان است، آگاه باشند و به آن توجه كنند. نتیجه این كه هر انسان سالم و موفقی باید بتواند با شناسایی خود و اهداف خود و با شناخت استعدادها و كانالیزه كردن آنها بر بی حوصلگی و بی انگیزگی خود فائق آید. در واقع توجه به این نكته ضرورت دارد كه اگر بی حوصبگی هایمان مزمن و طولانی شده،هر چه زودتر باید راهی برای پایان دادن به آن پیدا كنیم. یك برنده نوبل میگوید: "وقتی بیحوصلگی سر میرسد، خود را در آن غرق كنید. چون هرچه زودتر به كف برسید، زودتر بالا میآیید"!
نویسنده : ركسانا خوشابی |
علاقه مندی ها (Bookmarks)