بزرگترین جنایت هایی که به خاطر بازی رایانه ای رخ داد

[Almas Parsi]

بزرگترین جنایت هایی که به خاطر بازی رایانه ای رخ داد



در دنیا داستان های جنایی مختلفی وجود دارد که مرکز آن ها بازی های رایانه ای بوده است.

بازی های رایانه ای می توانند اثرات بسیار بدی روی رفتار انسان ها و به ویژه کودکان داشته باشند.

از این رو بسیاری از آن ها تحت تاثیر بازی ها قرار گرفته و دست به کارهای خطرناک و عجیب می زنند.




این مطلب نگاهی خواهد داشت به تعدادی از داستان های عجیب جنایی با محوریت بازی های رایانه ای :

کریستن ریورا



یک پسر 14 ساله اهل اوکلاهاما به نام کریستن ویورا در حال بازی کردن ندای وظیفه دست به جنایتی عجیب و دلخراش زد.

او در حال بازی بود که خواهر کوچکترش به گریه افتاد و همین حواس او را بهم زد و باعث شد تا در بازی بمیرد.

او با این حال عصبانی شد و خواهر کوچکتر و 9 ماه اش را خفه کرد.

این دختر بچه سریعا به بیمارستان فرستاده شد اما سه روز بعد به خاطر اثرات خفگی جان باخت و کریستین به زندان رفت و یک سالی در آنجا ماند.

حادثه راینهام





در سال 2010 دو جوان اهل ماساچوست در اقدامی بسیار عجیب سعی کردند با استفاده از کوکتل مولوتوف های دست ساز یک پارکینگ و آپارتمان را به آتش بکشند.

این دو نوجوان 12 و 16 ساله پس از بازی کردن GTA تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند. بازی به حدی در آن ها تاثیر گذاشته بود که آن ها سعی در دزدیدن خودرو در خیابان هم کرده بودند و البته موفق هم شده بودند.

کوکتل های آن ها به حدی زیاد بود که می توانستند به راحتی کل خیابان را آتش بزنند.

جولیان باروکس






یک جوان 20 ساله فرانسوی چندی پیش پس از کشته شدن در بازی کانتر استرایک دست به اقدامی عجیب زد.

او در بازی توسط یک شخصیت دیگر کشته شد و از آن پس 6 ماه در جستجوی او بود تا اینکه بالاخره او را پیدا کرد.

در اولین لحظه که با فرد خاطی روبرو شد یک چاقو دقیقا به سینه او فرو کرد تا انتقام کشته شدنش در بازی را گرفته باشد.

او چند ساعت پس از حادثه دستگیر شد.

جوان بیچاره که چاقو خورده بود نیز پس از چند روز از بیمارستان مرخص شد.

دادگاه دو سال زندان را برای جولیان بوراکس در نظر گرفت.


تک تیراندازی از پشت بام





در بازی GTA3 یک مرحله جداگانه وجود دارد که بازیکن باید هر تعداد انسان را که می تواند از پشت بام با استفاده از تفنگ تک تیرانداز بکشد.

ویل و جوش باکنر نیز بعد از بازی کردن این مرحله تصمیم گرفتند خودشان آن را تست کنند.

این دو نوجوان با استفاده از یک تفنگ که مخصوص شکار پدرشان بود به پشت بام رفته و شروع به شلیک کردند.

آن ها یک موتور سوار را کشته و یک عابر را نیز زخمی کردند. هر دوی آن ها به زندانی های مخصوص فرستاده شدند تا عادت بازی کردن از سرشان خارج شود.

ایونات ساوین





این دانش آموز زمانی که تنها 15 سال داشت به بازی کانتر استرایک معتاد شد و تمام زندگی اش را صرف انجام این بازی کرد. او بیش از 200 روز از مدرسه را غیبت کرد و با تمام دوستانش نیز قطع رابطه کرد.

مادر او به خاطر این حرکتش اینترنت خانه را قطع کرد ولی با اینکار تنها ایوات عصبانی شد و 17 بار با چاقو به او ضربه زد.

او سپس تمام پول ها را برداشت و به کافی نت رفت تا بازی خود را ادامه دهد.

پس از 4 ساعت بازی خودش را تسلیم پلیس کرد تا برای 12 سال به زندان فرستاده شود.

منبع : باشگاه خبرنگاران

[Capitan Totti]

یه نفرو میشناسم
داشتیم PES میزدیم
12تا گل زدم بهش
اعصابش خورد شد
دستشو کوبوند به زمین

[sr hesabi]

خخخخخخخخخخخ
خداییش اینا جو گیرن
ولی واقعا بعضی مواقع آدم عصبی میشه دیگه
ولی خب کنترل کنند خودشون رو

اینو خوندم یاد یه چیزی افتادم
من و داداشم pes و فیفا کلا فوتبال رو تو دستگا های بازی و یا کامپیوتر ،خیلی خوب بلدیم
یعنی طوری ما مقابل هم بازی میکنیم که یه گیم نت می ایستند بازی ما رو میبینند
ولی هیچ وقت تو یه تیم خوب نیستیم ،چون هر کدوم سبک بازی و همچنین ادعای خودش رو داره
مسابقات بود چند سال پیش اصفهان
اصفهان تیم تکیش بسته شده بود ولی دو نفری میخواست هنوز
ما هم درد مجبوری ،توافق کردیم با هم یه تیم شیم
بعد از 3 تا بازی
اختلافات به نهایت رسید و در یه بازی هر دوتامون توپ خراب میکردیم و بازی مساوی شد و رفت به پنالتی باختیم
در اون لحظه بود که از عصبانیت دوتامون دسته هامون رو تو دیوار رو به رو متلاشی کردیم
ولی خب اتفاق بدتری نیوفتاد

[بلدرچین]

نمونه ی این پرونده ها و مسائل حقوقی در کشورمون هم هست.جالب بودش مرسسی

[Sa.n]

الان که sr hesabi گرامی خاطرشون رو تعریف کردن
من هم یاد خاطره خودم افتادم
کلاس پنجم بودم که یک بازی خیلی خیلی جذاب پیدا کرده بودم و حدود 1 سال درگیر این بازی شده بودم .
تا مرحله حدودا 103 پیش رفته بودم و بازی هاش هم سخت بود و من کارم شده بود هر روز بازی کردن با این بازی .
یعنی اگر یک روز ، بازی نمیکردم ، صبحم شب نمیشد ، اسم بازی یادم نیست و فقط یادمه که خیلی جالب بود برام .
توی کل این 103 مرحله هم کلا 3 بار امکان باخت وجود داشت که دو بارش از بین رفته بود و 1 بار فرصت برای باخت باقی مونده بود .
از بد روزگار یکی از روزای جمعه که من عذمم رو جذم کرده بودم این بازی رو به سرانجام برسونم ، باختم و اون 1 فرصت هم از دستم رفت و مدل بازی اینجوری بود که اگر میباختیم دوباره همه مراحلی که بازی کرده بودیم قفل میشد و باید دوباره از اول بازی میکردیم تا باز بشه .
منم نمیدونستم و یک دفعه به این مسئله پی بردم از فرط عصبانیست آیپد رو گاز گرفتم و در عرض 1 ثانیه مانیتورش 4-5 تا ترک از مرکزیت قسمتی که من گاز گرفته بودم افتاد .
از اون به بعد به هر کی این آیپد رو نشون میدادم میگفت نه این پا رفته روش تو چرا نمیخوای قبول کنی که پا رفته روش و منم میگفتم که خودم شکوندم ، میگم گاز گرفتمش ، تا چندین ماه درگیر بودن با این مانیتور اما خدارو شکر خود آیپد سالم موند .
فکر کنم به مراحل بالاتر که میرسیدم و میباختم دیگه به جنایت ختم میشد مسئله یا اینکه میجویدمش !

[سونای]

منم بازی میکردم بقیه حرص میخوردن
زمان ِ ما اولین دستگاهی که داشتیم فامیلی گیم بود! نمیدونم اسمشو درست نوشتم یا نه! اما قبل از سگا یچی بود میگفتیم فامیلی گیم ..
یکی از بازی هاش با تفنگ! بود
تفنگ دستمون بود و نشونه میگرفتیم رو تلویزیون ( ما توو اتاقمون تلویزیون سیاه سفید داشتیم ! نمیدونم چجوری کار میکرد و حسگرش چی بود که تشخیص میداد!! مث ایکس باکس نبود هر چی بود توو این تفنگه بود فکر کنم!) خلاصه مرغابی هایی که از تالاب بلند میشدن و پَر میزدن رو باید نشونه میگرفتیم و میزدیم..

من هر وقت نوبتم میشد که بازی کنم ، اون پرنده ها رو نمیزدم فقط مینشستم منتظر که همشون پَر بزنن برن توو آسمون! به خیالم با اینکار پرنده ها رو نجات میدادم
کفر داداشم و خواهرمو خلاصه هر کی که بود در میومد! میگفتن تو که نمیزنی پس بازی نکن!!! مخصوصا زمانی که پسرخاله دختر خاله ها هم بودن! این همه جمعیت منتظر میموندن و اعصابشون بهم میریخت
اما من فکر میکردم که اگه من بازی نکنم یکی دیگه بازی کنه این پرنده ها هم تیر میخورن .. پس باید بازی میکردم تا حد اقل این تعدادشون رو نجات بدم!!

حتی بعد که کاراته و فوتبال و اینا رو بازی میکردن ..من بازی نمیکردم و نوبتم رو ذخیره میکردم برا اون بازی و میگفتم شما یدونه پرنده بازی من مثلا دوتا یا سه تا ( به تعدادی که این بازی ها نوبتمو میدادم به بقیه )
بعد سه دور بازی پرنده نوبت من بود ..منم که نمیزدمشون و به خیالم فکر میکردم پرنده های بیشتری تونستن فرار کنن و برن تو آسمون

مغز نخودی بودم خدایی بچه های الان رو میبینم میگم من چی بودم اینا چی هستن کلا پرت بودم

[mamadshumakher]

حدود 7 یا 8 سال پیش منو پسر خالم یه پلی استیشن از کلوب کرایه کردیم که حسابی خوش بگذرونیم.واسه یه شب.صاحب مغازه گفت هر نیم ساعت اینو 10 مین خاموش میکنید که داغ نکنه ها ما هم گفتیم چشمممممممم هیچی دیگه ساعت 9 شب شروعکردیم تا ساعت 2:30 یه نفس داشتیم بازی میکردیم که به گمونم اه مغازه دار منو گرفت یهو حس کردم یه چیزی زانوی راستمو گاز گرفت و از زانو به پایین پای راستم بی حس شد منم یهو پریدم و هوار و داد و بیداد و آخ آخ اوی اوی ... و یک پایی تو کل اتاق لی لی میرفتم اینقد شلوارمو تکان دادم دیدم بله یک عدد سوسک سیاه زیرک پامو گاز گرفت دیگه دستگاهو خاموش کردم رفتیم خوابیدیم