perfect
perfect
مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را مثل یک مجزه باور دارم.
آخرین دانه ی کبریتم را میکشم در این باد.....هر چه باداباد!
"سهراب سپهری"
خداوندامراآن ده که آن به
ومراوامگذاربه که ومه
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم واحشرنامعهم ولعن اعدائهم.
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!
جواب امام زمان:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...
لبخند تو را چند صباحي ست نديدم
يك بار دگر، اي خانه ات آباد، بگو "سيب"!
من تنها کمی متفاوتم...
وقتی تمام دردهای دنیا روی شانه های دخترانه ام کوه میشود
ومن به پهنای تمام کوه پایه ها....
لبخند میزنم .
لبخند تو را چند صباحي ست نديدم
يك بار دگر، اي خانه ات آباد، بگو "سيب"!
آه عزیزکم ...
چه عشوه های دست نخورده ای
برایت نگه داشته ام ...!
لبخند تو را چند صباحي ست نديدم
يك بار دگر، اي خانه ات آباد، بگو "سيب"!
هوای فاصله سرد است ، ولی من از کلاف دلم برایتان خیالی گرم می بافم.
ابرها شروع به باريدن كردند
كودكى گفت :
خدايا
گريه نكن ، درست ميشه !
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)