دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: نگاه ایرانی به تحدید حدود و مرزهای ایران و نگاهی به نام واژه های پارس، ایران ، سرزمین

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    همکار تالار نیروی نظامی وهوانوردی
    رشته تحصیلی
    تجربی
    نوشته ها
    2,617
    ارسال تشکر
    3,144
    دریافت تشکر: 2,553
    قدرت امتیاز دهی
    872
    Array

    پیش فرض نگاه ایرانی به تحدید حدود و مرزهای ایران و نگاهی به نام واژه های پارس، ایران ، سرزمین

    مطلب را خیلی جالب دیدم و دوست داشتم دوستانی که عمل تحقیق را انجام میدهند این مطلب را هم رویت کنند و تلاش کردم انجمن مناسبی را انتخاب کنم اگر مدیریت محترم صلاح ندانستند اعلام فرمایند سریع حذف کنم
    حسنعلی ابراهیمی سعید




    ایران‌شهر در متن‌های پس از اسلام در معنای «کشور‌ایران» آمده است، با مرزهای جیهون تا فرات است. (و حتما به دلیل غلبه عرب و نبودن حکومت ملی و سپسِ آن غلبه ترکان بر نواحی آن سوی سیردریا، نویسندگان مرزهای ایران را از جیحون نگاشته‌اند.)
    1. دیباچه
    1-1- رویکرد ایرانی داشتن به متون: یعنی تاریخ ایران را براساس متون تاریخ سنتی خودمان بخوانیم. نخستین سندی که برای هر قوم ملاک عمل است تاریخ سنتی‌ای است که در متون خود نقل شده است. منابع دست دوم، نوشته‌های دیگر کشورها درباره یک کشور است. در کشور ما گویا این جریان واژگونه شده است و رویکرد ما به تاریخمان بر اساس منابع دست دوم می‌باشد، و درین‌باره همانند دیگر شاخه‌های دانشی، زیر هیاهوی غرب، یونانی عمل کرده‌ایم، یعنی تاریخمان را طبق گزارش‌های هرودوت از زمان ماد و هخامنشیان می‌دانیم. و باز گویا یونانی مآبی‌ای که در دوران سلوکیه و آغاز پارتیان در ایران رواج داشته هنوز هم به قوت خود باقی است و تحلیل‌ها و نوشته‌های دانشمندان ما درباره تاریخ ایران و دیگر دانش‌ها زیر نفوذ نوشته‌های هرودوت و یونانی‌گریِ غربی‌ها است. همچنانی که به عقیده برخی در زبان‌شناسی نیز رویکرد غربی به زبان‌های آریایی و تحلیل واژه‌های نواحی میان‌رودان، سوریه، فلسطین و مصردر گروه زبان‌های کِنتوم و ندیده انگاشتن گروه زبان‌های سَتِم و رویکرد غربی به کوچ آریاها باعث پنهان ماندن تاریخ ما در این حوزه‌های تاریخیِ مهم بوده است.(درخشانی، جهانشاه، دانشنامه کاشان، جلد3، آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان). غربی‌ها غیر از نگاه یونانی در استدلال‌هایشان رویکرد دینی را نیز در عرصه‌های دانشی از جمله زبانشناسی به کار بسته‌اند. اِسناد دادن آغاز دانش‌ها و در واقع ابتدا به ساکن امور براساس منابع یهودی (تورات) ازین دست است. مانند این که آغاز نوشتن و اختراع خط را به قومی متزلزل به نام آرامی‌ها نسبت می‌دهند. به‌روایت تورات آرام، پسر پنجم نوح است (نک:دهخدا). نخستین سند پیدایی خط در تپه یحیی کرمان متعلق به 4500، و شهر سوخته سیستان متعلق به 3200 پیش از میلاد است. (همان، ص697) آن‌جا که سند هست به متون دینی یهود استدلال می‌کنند و سند را نمی‌پذیرند و آن‌ جای که سندی نیست می‌گویند چون سندی درین باره نیست نمی‌توان فلان سخن را باور کرد. مانند کاربرد واژه اَریان : ایران در کتیبه‌های اشکانی، که چون سند دیگری درین باره از آن زمان نیست چنین استدلال می‌کنند که نامِ ایران در دوره ساسانی و به صورت یک ایده از جانب حکومت مطرح شده است! و مردمش مرزها را نمی‌شناختند، و پیش از آن به کار نرفته است! (دریایی، تورج، روزنامه اعتماد، شماره 2873، 24/10/1392، صفحه 7 اندیشه) در هر صورت ما نمی‌توانیم به متونِ خودی استدلال کنیم!

    1-2- تاریخ و داستان: تاریخ سنتی ما که در انبوه کتاب‌های تاریخی آمده است نه داستان است و نه خیال‌پردازی، و این‌که برخی می‌گویند تاریخ ما را یونانی‌ها نوشته‌اند کاستی در اندیشه ایشان است، چه بدون شک تاریخ‌نویسیِ ما پس از ساسانیان پاسداشتِ تاریخِ این سرزمین و دنباله شیوه نگارش خداینامه‌ها است و بزرگان ما به محض بازگشت آرامش نسبی پس از حمله عرب، رویکرد دانشی را در همه زمینه‌ها در پیش گرفتند و پس از حمله مغول و نابودی کتاب‌ها، باز تاریخ‌نویسانی به پیدایی آمده و نگذاشتند تا تاریخ سنگین و درازآهنگ این کشور به بوته فراموشی سپرده شود.تاریخ، هویتِ مردم است و نمی‌توان آن را از بیگانه گرفتن! در تاریخ سنتی ما به اندازه تخیلات یونانیان و یا افسانه‌پردازی چینیان و ژاپنی‌ها از موجودات غیر‌طبیعی سخن نرفته است. اهورامزدا و اهریمن دو نیرویی هستند که از آغاز در جهان بوده‌اند و کارسازی می‌کنند. یکی میزایاند و دیگری می‌میراند، یکی به خوبی و دیگری به بدی ره می‌نماید (گاتها، هات30)، گل اگر در زمستان نمیرد در بهار نمی‌روید. در تاریخ سلسله‌ای پیوسته را می‌بینیم که از پیشدادیان تا ساسانیان را شامل شده است، درین تاریخ با نامهای فردی و رزمها و کوشش‌های مردمی روبرو می‌شویم که با همه هجوم‌ها و دشمنی‌ها؛ مردانگی، شجاعت، جوانمردی، و... را سرلوحه کارهای خود کرده و مرزهای کشور را از هجوم دشمنان پاییده‌اند. مقایسه میان داستان‌هایِ نخستین در ایران با افسانه‌بافی‌های دیگر کشورها نتایج شگرفی در پی دارد که خود مقاله‌ای جداگانه می‌طلبد. جریانات تاریخی، دیگر داستان و خیال‌پردازی نیستند که فراموش شوند بلکه به دلیل بن‌مایه هویّتی که دارند همیشه بدست بزرگان این سرزمین به کتابت درآمده و امروز به ما رسیده است. بی‌شک اگر داستان بود امکان نابودیش چندان دور از ذهن نبود، ولی باز می‌بینیم که بسیاری از داستان‌های ما با وجود نابودی، شَبَهی از قهرمانان مثبت یا منفی داستان را هنوز در خاطره‌ها با خود همراه دارد. مانند داستان «یوشت فریان با اَختِ جادو»، که هنوز در زبان مادران هنگامی که می‌خواهند فرزند را از انجام کاری خطرناک باز دارند به گونه «دست نزن اَخِّ» باقی مانده است. به گمان من این اَخِّ همان اَختِ جادو است که در زبان مادران ما بدین‌گونه برجای مانده است. (درباره سنجش و تطبیق تاریخ سنتی با تاریخ نویسیِ امروز نک : خطوط برجسته داستان‌های ایران قدیم، حسن پیرنیا، نشر اساطیر، و دانشنامه کاشان جهانشاه درخشانی، نشر بنیاد فرهنگ کاشان)

    1-3- ادبیات هفت و شش: اگر در گمان برخی دانشِ نخستین، در میان‌رودان و به دست اقوام سومری و آشوری و کلدانی و پسان در مصر و یونان بوده و دانش نزد آنان از دانش نزد ما پیشرفته‌تر بوده است، در مقایسه این دانش‌ها به تفاوت‌های اساسی و جدی میان دانش آنان و دانش خود رسیده آنگاه خواهیم دیدن که دیدگاههای روانی غربیها در برتری دادن خود و مردمان میان‌رودان جز هیاهو چیز دیگری نیست. این تفاوت‌های دانشی را که گفتیم اشاره‌وار از لابلای متون ادبیات پارسی نشان می‌دهیم. در جستجوی ریشه برخی اصطلاحات به کار رفته در متونِ نظم و نثر ادبیات کهنِ پارسی، ورق زدن متن‌های تاریخی و جغرافیای تاریخی، به دورانی بس کهن‌تر می‌رسیم. آن هَنگام که نیاکان با دانش ما در نبرد با طبیعت دانش و خرد را پیشه خود ساخته و راه ورود خرافات را بر خود بسته بودند. بلی هفت کشور زمین و شش جهت در ادبیات و تاریخ و فرهنگ ما حکایت از دیرینگی دانش زمین‌شناسی و کیهان‌شناسی در میان نیاکان ما و تفاوت دانشِ ما با دانشِ دیگران را دارد.

    شش جهت حمام و روزن لامکان/ بر در روزن جمال شهریار
    ای مانده زیر شش جهت، هم غم بخور هم غم بخور/ کان دانه‌ها زیر زمین، یک روز نخلستان شود.(مولوی).

    این خود نشان دهنده دیدگاههای ریاضی و جغرافیایی ایرانیان است.(فرشادفرشیدراد در کتاب جغرافیای کهن و سرزمین‌های گمشده درباره نگاهِ چهارسویه(ربع مسکون)یونانیان و تفاوت آن با نگاه شش سویه ایرانی سخن گفته است. سمرقند:1391).

    1-3-1- در اوستا (مهریشت، کرده4 : 15) از هفت‌کشور زمین چنین یاد شده است: «مهر نیرومند نظارت می‌کند هفت کشور زمین را که هستند : اَرِزَهی، سَوَهی، فرَدَذَفشو، ویدَذَفشو، وُئورُبَرِشتی، وئورُجَرِشتی، و خُوَنیرَثِ بامی که سرزمین سکونت و سرزمین سلامت است.» (درسهای اوستا، راشد محصل، محمدتقی). اَرِزَهی را به دلیل این که همیشه حتی در متون پهلوی نیز مقدم بر سَوَهی آمده؛ به عنوان کشور شرقی می‌گیرند ولی پورداوود و درخشانی با توجه به معنای واژه یعنی جایی که خورشید غروب می‌کند، منطقه غربی، شام؛ این نام را برای غرب، و سَوَهی را شرق می‌گیرند. (نک : پورداود، مهریشت، پاینویس همین بند، و درخشانی، جهان‌شاه، دانشنامه کاشان، جلد3، آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان). برخی تنها بدلیل این که جریان هفت کشور در اوستا گفته شده این اندیشه را موبدی و جریان سنتیِ زرتشتی می‌دانند ولی باید بدانیم که اوستا تنها کتاب دینی و موبدی نبوده و مجموع دانش ایرانی است که در آن گرد آمده بوده است و به اِستناد کتب پهلوی برجای مانده و کتب تاریخیِ پس از اسلام، اسکندر این کتاب‌ها را به یونان و اسکندریه فرستاده و به زبان‌های سریانی و یونانی ترجمه کرده است. (تاریخ علوم اسلامی، همایی، جلال‌الدین، 1363 و دیگر کتب پهلوی)

    1-3-2- این جریان (یعنی هفت کشور زمین) را متن‌های پسین دنبال می‌کنند از جمله در متن‌های پارسی‌میانه. در بندهش بخش اندر چگونگی زمین‌ها چنین می‌خوانیم: به دین گوید که زمین 33 سرده (نوع) هست آن‌گونه که پیشتر در بخش زمین نوشت[م]، هنگامی که تیشتر آن باران کرد که از او دریاها به پیدایی آمدند؛ همه جای زمین را نم بگرفت به 7 پاره گسست. دارای زیر و زبر شد، فراز و نشیب، چندین پاره: نیمی در میان و 6 پاره در پیرامون و آن 6 پاره به اندازه خُوَنیرث است. آن‌ها را کشور نام نهاد که‌شان ببود، بدین‌گونه : پاره‌ای به کوستِ خراسان؛ کشور اَرزه، پاره‌ای به کوستِ خوربران؛ کشور سِوه، و دو پاره به کوستِ نیمروز کشور فِرِت‌دَفش و ویدِتَفش و دو پاره به کوستِ اَپاختر کشور وُئورُبَریشن و وَئورُچریشن خوانند و آن را که میان ایشان به اندازه ایشان است خَوَنیرث خوانند. از کشور به کشور بدون پروانه ایزدانِ ورجاوند نشاید شدن...(‌بندهش، نسخه ‌TD1، ص61).

    1-3-3- در متن‌های دانشیِ دانشمندان ایرانی در دوران اسلامی این هفت کشور زمین زیر نام هفت‌اقلیم آمده است، درکتاب «التفهیم» نوشتۀ ابوریحان بیرونی که متنی دانشی می‌باشد ایران اقلیم چهارم و در میانه است.(التفهیم لاوائل الصناعه التنجیم، تصحیح استاد جلال همایی). «اقلیم‌ها را بر ستارگان به ترتیب هفتگانه به ترتیبی که در فلک جای دارد تقسیم کرده‌اند : اقلیم چهارم از خورشید است که به فارسی خرشاد است و از جمله نامهای آن آفتاب است و برج آن اسد است.» (مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده).



    2- ایرانیان نخستین نامگذاران و نخستین بخش‌کنندگان زمین

    بخش کردن زمین به دست فریدون دو نتیجه سنگین تاریخی با خود دارد: نخست این که بازگو کننده کوچ آریاییان و یا اقوامی که دارای فرهنگ و زبانی مشترک بوده‌اند و اکنون از هند تا اروپا می‌زیند؛ از ایران بوده است. دوم تحدید حدود و شکل‌گیری مرزهای سیاسی میان این اقوام. زدوخوردهای نظامی که پس از این بخش‌بندی میان این اقوام دیده شده است این مرزها را روشن‌تر می‌نماید. این بخش‌بندیِ جهان میان سه فرزند فریدون در شاهنامه و دیگر کتب تاریخی‌ به دست دانشمندان‌مان پیگیری شده و نیاکانِ دانشمند ما نگذاشته‌اند تا این تاریخ و هویت‌ایرانی به بوته فراموشی سپرده شود.

    2-1- نخست، فریدون: درباره شاهنامه عده‌ای برین عقیده‌اند که نامهای شاهنامه گویای دوره‌های تاریخی هستند نه داستان؛ مثلاً فریدون از ثرَئِتونَ اوستایی است، ثری یعنی عدد سه و اِیتون درپارسی اِیدون است یعنی سه بهر شدن، سه بخش شدن. زمانی را بازگو می‌کند که آریاها از ستم ضحاک در سه گروه دست به مهاجرت زدند. (بیات، نادر، تورانیان، نشر ایرانشهر: 1367 و درخشانی، جهانشاه، دانشنامه کاشان، جلد3آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان :1382و جنیدی، فریدون، زندگی و مهاجرت آریاها و کتاب داستان ایران: 1392). ضحاک معرَّب دهاک است که همان سامیان هستند، در شاهنامه: سواران دشت نیزه‌گزار، و از نگاه جهان‌شاه‌درخشانی در دانشنامه‌کاشان (جلد3،ص510و697) گیل‌گمش است: «گیل‌گمش از سرزمین سومر به فلات ایران می‌تازد و هومبابا، فرمانروای سرزمین پر جنگل اِرین (ایران) را می‌کشد. از سویی همانند همین رویداد در تاریخ سنتی ایران نیز به شکل روایت تازش ضحاک بر ایران و سرنگونی جمشید از اورنگ شاهی ثبت شده و زمان هر دو رویداد، بر پایه گاهنگاری سنتی و بازسازی شده ایران، یکی است.»

    2-1-1- فریدون و جریان بخش کردن زمین میان فرزندانش در شاهنامه:

    نخستین به سلم اندرون بنگرید/ همه روم و خاور مر او را سزید
    دگر تور را داد، توران و چین/ ورا کرد، سالارِ توران زمین
    از ایشان چو نوبت به ایرج رسید/ مر او را، پدر، شهرِ‌ایران گزید1.

    «شهرِ‌ایران» در بیت سوم «ایران‌شهر» و «کشور‌ایران» است. و می‌تواند شهریاریِ ایران هم باشد بدین‌گونه که شهر را از خشَثر اوستایی به معنای شهریاری، پادشاهی بگیریم. پس از کشته شدن ایرج به دست تور و سلم؛ منوچهر نخستین نبرد را با تور می‌کند. منطقه نبرد شرق ایران است:

    بفرمود پس، تا منوچهر‌شاه/ ز پهلَوْ به هامون گذارد سپاه.

    ناحیه پهلَو یا همان پَرثوه باستانی در نزدیکی‌های دَهستان بخشی از گرگان بزرگ، واقع در ترکمنستان کنونی بوده است. پایتخت فریدون در آن زمان در کوس بوده است :

    ز آمل گذر سوی تمّیشه کرد/ نشست اندر آن نامور، پیشه کرد
    کجا کز جهان کوس خوانی همی/ جز این نیز نامی ندانی همی.

    فردوسی کوس را نشناخته کجاست ولی گویا کوس در ناحیه شمال ایران بوده است. (بنگرید : جنیدی، فریدون، مقاله پایتخت‌های اساطیری و شهیدی مازندرانی، حسین، فرهنگ شاهنامه : 1377) پایتخت منوچهر نیز مانند فریدون در همان نواحی است. نام کوه مانوش در منطقه پتیشخُوارگر : مازندران که در بندهش نیز آمده است گویای این مطلب است. و گویا پایتخت منوچهر، پسان به نواحی جنوبی البرز تا ری رفته است. (همان، پایتخت‌های اساطیری). پس از نبرد شرق با تور سپاه منوچهر روی به غرب می‌نهد. سلم در ناحیه آلان، دژی ساخته بوده است و قارن فرمانده سپاه منوچهر چنین می‌اندیشد که اگر سلم به هر دلیل روی از نبرد بپیچد و فرار کند به دژی که در آلان ساخته است پناه خواهد برد و باید راه را بر او ببندیم:

    به سلم آگهی رفت از آن رزمگاه/ اُ زآن تیرگی کاندر آمد به ماه
    همی، این سخن، قارن اندیشه کرد/ که گر سلم پیچد روی از نبرد؛
    الانی دژش باشد آرامگاه/ سزد گر بر او بر، بگیریم راه.

    لشکر سلم شکست می‌خورد و به دشت، دریا و کوه پراکنده می‌شود که این سه جای بازگوی کننده همان ناحیه آلانان (قفقاز) می‌تواند باشد:

    برفتند بیدل، گروهها گروه/ پراکنده در دشت و دریا و کوه.
    منوچهر پس از پیروزی به تمّیشه نزد فریدون باز می‌گردد:
    چو آمد به نزدیک تمّیشه باز/ نیا را بدیدار او بُد نیاز.2

    در پادشاهی نوذر حرکت افراسیاب به سوی ایران و رسیدن به جیحون حدود مرزهای باستانی را روشن می‌سازد ولی مرز باستانی، سیحون بایستی بوده باشد نه جیحون و سپاه افراسیاب از ناحیه‌ای در شرق به جیحون رسیده است نه از بالا، چین هم در آن زمان در تاریخ پیدا نیست و اگر هم بوده گسترش کنونی را نداشته و سرزمین‌های شرقی به تورانیان که آریایی بودند تعلق داشته است، پس این بیت گویای مرزبندی به طور کامل نیست چون مسیر حرکت سپاه افراسیاب مهم است:

    چو لشکر به نزدیک جیحون رسید/ خبر نزد پورِ فریدون رسید.

    و آن‌گاه سپاه نوذر به همراهی قارن به سوی دَهستان می‌روند:

    به راهِ دَهستان نهادند روی/ سپهدارشان قارن رزمجوی.

    بهر حال بیتِ چو لشگر به نزدیک جیحون رسید/ خبر نزد پورِ فریدون رسید، این مطلب را می‌رساند که معنای مرز به خوبی برای ایرانیان روشن بوده است. در دوره ساسانیان با از میان بردن قوم آریایی هَپتالیان به دست خسرو انوشیروان، ایران با چین همسایه می‌شود. خاقان چین مدعی است:

    ز چین تا به جیهون سپاه من است/ جهان زیر فر کلاه من است.

    از طرفی در پاسخ نامه کسری از سوی خاقان چین پس از پیروزیِ ایران بر هَپتالها چنین می‌خوانیم:

    نباشد جدا؛ مرز ایران، ز چین / فزاید ز ما در جهان، آفرین.

    بیت نخست حد شرقی مرزهای ما را تا جیهون روشن می‌سازد و بیت دوم با از میان رفتن هَپتالیان همسایه شدن ما با چین و گسترش مرزاز جیهون به سمت شرق و تصاحب زمین‌های هَپتالیان را می‌نمایاند.جریان تیراندازی آرش برای تعیین حدود ایران (مرز) نیز از نمونه‌های این شناخت و آگاهی درباره مرزهای کشور است.

    2-1-2- فریدون در کتاب‌های تاریخی: از میان انبوه کتاب‌های تاریخِ ایران به چند مورد بسنده می‌کنیم. طبری: وی (فریدون) صاحب سه فرزند بود؛ نام بزرگتر آنها سلم و نام دومی توج و سومی ایرج بوده است، فریدون از بیم این‌که پسرانش متفق نشوند و بر یکدیگر تمرد کنند کشور را میان آنها تقسیم نمود. تیری برگرفت و نشان کرد، پس روم و سرزمین باختر از آن سلم و سرزمین[ی که اکنون] ترک و چین [است]، ویژۀ توج گشت و عراق و هند بهره ایرج که سومین آنها بود گردید، و تاج و تخت را به او سپرد.(طبری، ترجمه صادق نشأت،1391).

    ابوریحان: از فریدون که از جباران پارسیان بوده است حکایت کنند که زمین را بخشش به سه قسم کرده است به میان سه فرزند. پاره مشرقی که اندر او(در اکنون) ترک و چین است3 پسرش را داد؛ تور و پاره مغربی که اندر او روم است پسرش را داد آن‌که سلم نام بود و پاره میانگین که ایرانشهر است ایرج را داد و این قسمت به درازا هست.(ص194:التفهیم) تقسیم‌بندی نوح سه فرزندانش را به پهنا است. یونانیان زمین را به دو بخش کردند. و پارسیان بحسب مملکت‌ها به هفت کشور قسمت کردند. (همان، ص196) و آن‌گاه به طرح اقلیم‌های هفت‌گانه پرداخته است. صاحب نزهة القلوب برعکس ابوریحان تقسیم فریدون را به پهنا و تقسیم نوح را به درازا میداند. (نزهه القلوب، دبیرسیاقی، ص 55).4 ابوریحان در آثارالباقیه نام پادشاهانِ ایران را از قول منابع غربی این‌گونه بیان داشته است: در کتاب‌های سیر و اخبار که از روی "کتب اهل غرب" نقل شده ملوک ایران و بابل را نام برده‌اند و از فریدون که نزد آنان "یافول" نام دارد شروع کرده‌اند تا دارا که آخرین پادشاه ایران است.(آثارالباقیه، داناسرشت، اکبر، 1386: 151). به نظر می‌آید که منابع غربی نیز نه تنها از سلسله‌های ایرانی آگاه بوده بلکه دور از ذهن هم نیست که از کوچ بزرگ و سه دسته شدن آریاها در زمان فریدون آگاه بوده و اکنون دچار فراموشی شده‌اند درحالی که متون تاریخی ما این کوچ سرنوشت‌ساز را همچنان در خاطر دارد. به هر حال روایات ایرانی بر خلاف نظر اروپایی‌ها که کوچ را از اروپا می‌دانند، نشان دهنده کوچ بزرگ آریاها از ایران است.(و نیز نک : درخشانی، جهان‌شاه، دانشنامه کاشان، جلد3، آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان).

    2-2- دوم تحدید حدود (در متن‌های کهن) :بزرگان ما پس از هجوم ضحاک واسکندر، با برشمردنِ شهرهای شرقی- غربی و شمالی- جنوبی در کتبیه‌ها و کتاب‌هایشان به تحدید حدودِ کشور پرداختند. اندیشه‌هایی که در مخیله دیگر مردمانِ غیر ایرانی هیچ گاه نرفت.

    با بررسی شواهد باستان‌شناسی، پیکره‌های برجای مانده از هزاره‌های چهار تا دوم پیش از میلاد و نیز جای‌نامها و نامهای افراد و فرمانداران آریایی کشورهایی چون مصر، سوریه (شام، زاهی) و فلسطین (پِرست‌ها : پارس‌ها)، میان‌رودان بررسی اقوام آریاییِ آمورو، اَمَردها، کاسی‌ها، مذی‌ها و... در این کشورها، بر سکونت طوایف آریایی درین نقاط پی می‌بریم. بی‌شک لشگر‌کشی اقوام ایرانی و سپس شاهان هخامنشی در این مناطق (مانند مصر، نوبی یا اتیوپی5 ) تنها برای کشورگشایی نبوده و می‌توان گفتن که برای حمایت از مردمان‌ایرانی بوده است. (برای ریشه نامهای‌جغرافیایی نک : دانشنامه‌کاشان، جهانشاه‌درخشانی، جلد3، آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان). «مرزهای ایران پس از سه بهره شدن آریاییان (در زمان فریدون) در غرب به دجله و فرات و در شمال شرق به سیردریا می‌رسید، و آریاییانِ غربی و شمال شرقی در آن سوی این مرزها می‌زیستند.6 » (نک : همان) در واقع پس از کوچ بزرگ آریاییها از ایران (فلات ایران) مرزهای ما بدین نقاط رسیده است و همه پادشاهانِ پسین، از آن پس کوشش در پاسداریِ مرزهایِ پس از کوچ بزرگ را داشته‌اند و این مرزها همچنان تا پایان ساسانیان حفظ شده بودند و اگر قومی هوس هجوم به ایران را داشته با مقابله ایرانیان روبرو می‌شده است. مانند هجوم افراسیاب، خاقان چین، رومی‌ها،و... .

    بند ۶ کتبیه بیستون سرزمین‌های زیر نفوذ ایران را بازگو می‌کند که غیر ایرانی‌ها (البته گویا بجز آشور، عربستان و مصر بقیه از نظر زبانی در یک خانواده قرار می‌گیرند) نیز در آن هستند. داریوش‌شاه گوید : اینها هستند سرزمین‌هایی که از آن من شدند به خواست اهورامزدا من شاه آنها بودم: پارس، ایلام، بابل، آشور، ارَبایه، مصر، (آنان) که کنار دریا هستند، سارد، ایونی، ماد، ارمنیه، کپدوکیه، پارت، زرنگ، هرات، خوارزم، باختر، سغد، گندار، سکَ، ثَتَگوش، رُخَج، مَک، مجموعاً 23 کشور. بند7: داریوش شاه گوید: این‌ها سرزمین‌هایی هستند که از آن من شدند به خواست اهورامزدا، بندگان من بودند، به من باج بردند، هر آنچه از من به آنان گفته شد چه در شب، چه در روز همان کرده شد. بند8: داریوش‌شاه گوید: در این سرزمین‌ها مردی که وفادار بود او را خوب پاداش دادم، (آن را) که متجاوز بود او را سخت کیفر دادم، به خواست اهورامزدا این سرزمین‌ها به قانون من احترام گذاشتند، هر آن چه از من به آنان گفته شد همان کرده شد.(فارسی باستان، ترجمه عریان، سعید : 402)

    در متن‌های پهلوی، کتابِ «شهرستان‌های ایران» را داریم. شهرستان‌هایی که در زمین ایرانشهر جای دارند. در پهلوی جای موصوف و صفت دگرگون است. و ایران‌شهر درین کتاب «شهر‌ایران» و با توجه به معنای شهر، می‌تواند به معنای پادشاهی‌ایران، و یا شاهنشاهی‌ایران باشد، که این معنا از متنبر می‌آید. شهر از شَتر و آن نیز از خشَثرَ اوستایی به معنای شهریاری، پادشاهی می‌باشد. شهر در متن‌های پس از ساسانی یعنی در متون تاریخی پس از اسلام معنای «کشور» را به خود گرفته است: «و به روزگار نوذر هم جهان پهلوان سام نریمان بود، و فریادرس او بود، و جهان او را صافی کرد، تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال «شهرِ‌ایران» بگرفته بود و نریمان و پسرش سام برو تاختن‌ها همی کردند تا "ایران‌شهر" یله کرد و برفت به عجز باز به ترکستان شد.» (تاریخ سیستان، ملک‌الشعراء بهار، ص53). متن شهرستان‌های ایران مانند بند6 کتیبه داریوش در بیستون از حدود مرزبندیهای تاریخ سنتی فراتر می‌رود و دیگر کشورهای زیر نفوذ ایران را نیز شامل می‌شود.(شام، یمن، آفریقا، مکه، مدینه)،شهرهای عراق جزوی جدایی‌ناپذیر از ایران بوده‌اند. این کشورها در کتیبه‌های پارسیک (ساسانی) اِران و اَنِران نامیده شده است. چنان که اردشیر پاپکان و پسرش شاپوردر سکه‌ها؛ اولی خود را پادشاه ایران و دومی خویشتن را پادشاه ایران و غیر ایران می‌خواند. به علاوه از همان اوایل تأسیس سلسله، این کلمه با عنوان بعضی از عمال بزرگ مملکت همراه بود مثلاً سپهسالار کل قشون مملکت را «ایران سپاه بذ» و رئیس دبیران دولتی را «ایران دبیر بذ» می‌گفتند. در دوره ساسانی هر وقت می‌خواستند مملکت ایران بگویند کلمه مرکب "ایران‌شتر" را استعمال می‌کردند و این کلمه همان است که در قرون بعد از اسلام به صورت ایرانشهر درآمده و معنی ایرانشهر، مملکت ایران است چه شهر لغتی است که هم معنی مملکت را دارد و هم شهر را که مترادف بلد عربی باشد." (اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مختصر ادبیات ایران). این کشورهای اَنیران (غیرایرانی) برای چه برای ما مهم بوده‌اند؟ این‌که بگوییم ساسانیان آرزوی کشورگشایی و رساندن مرزهای ایرانی در زمان هخامنشیان را در سر داشتند، سخن کاملی نمی‌باشد. مرزهای هخامنشی نام برده شده در بند6 کتیبه بیستون نیز نتیجه کشورگشایی صِرف نبوده است، درین جا باید حضوراقوامِ آریاییِ کاسی،اَمَردها، آموها، پرس-ها درنواحی سوریه تا مصر را در تحلیل‌ها همچنان در نگاه آورد. براندازی دودمان ششم مصر توسط قوم آریایی آمو/ آمورها و حکومت 140 ساله آنها در مصر(درخشانی جهان‌شاه، دانشنامه‌کاشان، جلد3، آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان)، و برابریِ این واقعه با سخن حمداله مستوفی درباره شهر فوشنج (پوشنگ) در ناحیه خراسان جالب است: ... و گویند که فرعون که در زمان موسی در مصر بوده از آن‌جا (شهر پوشنگ) بوده است و هامان که هم وزیر اوست هم از آنجاست و گویند که جاماسب حکیم در کوسوی مدفون است(نزهة القلوب، دبیر سیاقی،217: 1388). جریان لشگرکشیِ کی‌کاوس به هاماوران از راه دریا نیز بی‌ربط با این مطالب نیست و می‌دانیم که کیانیان در ناحیه خراسان می‌زیستند. حضور و نفوذ ایرانیان درین مناطق تا پایان ساسانیان همچنان ادامه داشته است: چنان که در نامه تنسر به گشنسب در الزام پادشاه برگرفتن خراج از رومیان چنین می‌خوانیم (ص89) : "و بر ایشان التزام خراج فرماید، چنان که همیشه به پادشاهان ما دادند از زمین قبط(مصر) و سوریه که در زمین عبرانیون غلبه کرده بودند به عهد قدیم، چون بخت النصر آنجا شد و ایشان را قهر کرد، برای آن‌که هوایی بد و آبی ناموافق و بیماریهای مزمن بود، از مردمِ ما کسی را آنجا نگذاشت و آن ناحیت را به ملک روم سپرد و به خراج قناعت کرد و تا عهد کسری انوشروان بر این قرار بماند." این نه ایده ایرانشهر، بلکه ضروریات تاریخی، فرهنگی و سیاسی، جغرافیایی بوده که ایرانیان را مدام بدان نواحی می‌کشانده است. و چه بسا حضور و سکونت ایرانیان در این نواحی حمایت پادشاهان را می‌طلبیده است. متون تاریخی و جغرافیای تاریخی‌مان ازین پس دنباله همین روایت باستانی درباره کوچ آریاها و یا اقوامی که فرهنگ مشترک داشته‌اند با مرزهایی کاملاً روشن است.

    پادشاهی ایران در دوران ماد

    پادشاهی ایران در دوران هخامنشی

    پادشاهی ایران در دوران اشکانی

    پادشاهی ایران در دوران ساسانی

    پادشاهی ایران در دوران صفویه
    (نقشه‌ها به نقل از کتاب جهان‌نمای تاریخ ایران، دکتر هوشنگ طالع، نشر سمرقند : 1390)
    2-2-1- دوم تحدید حدود (در متن‌هایِ تاریخی پس از اسلام) : منابع درین‌باره از حد شمار، بیرون است. بزرگان با دانش ما پس از هجوم اعراب و مغول از پا ننشسته و با درک شرایط پیش آمده این بار با نگارش به دبیره پارسی و گاه عربی، نه تنها به نگارش تاریخ پرشکوه سرزمین‌مان بلکه با شمردنِ شهرهای شرقی- غربی و شمالی- جنوبی (خراسان، خوربران، اپاختر، نیمروز) به تحدید حدودِ کشور پرداختند. ارزش کارِ بس ارجمند دانشمندان و بزرگان سرزمین‌های‌ایرانی‌نشین را در امروز به خوبی می‌بینیم و گنجینه‌ای که آن‌ها برای فرزندان ما به میراث گذاشته‌اند را می‌پاییم. ما تنها به بخش کوچکی از این منابع اشاره می‌کنیم :

    در نامه تنسر به گشنسب (قرن3، تصحیح مجتبی مینوی، 1389)، ص 87 چنین می‌خوانیم: «دیگر آنچه سوال کردی از بزم و رزم و صلح و حرب شهنشاه، ترا می‌نمایم که زمین چهار قسمت دارد،... و جزو چهارم این زمین، که منسوبست به پارس و لقب بلادالخاضعین7 ، میان جوی بلخ تا آخرِ بلادِ آذربایگان و ارمنیۀ فارس و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران، و از آنجا تا کابل و طخارستان، و این جزو چهارم، برگزیده زمین است.» نامه تنسر در تاریخ طبرستان (تصحیح استاد عباس اقبال آشتیانی) نیز آمده است.

    ابوریحان (قرن4،5) حدود ایران را چنین برمی‌شمرد: "حدود و شهرهای اقلیم چهارم که ایران است بدین قرار است: آغازد از زمین چین و تبت و ختا و ختن و شهرهای که به میان آنست و بر کوههای کشمیر و بلور و وُخان و بدخشان بگذرد سوی کابل و غور و هری و بلخ و طخارستان و مرو و کوهستان و نشابور و طوس و کومش و گرگان و طبرستان و ری و قم و همدان و موصل و آذربادگان و مَنبج و طَرسوس و حَران و ثغرهای8 ترساآن و انطاکیه و جزیرهای قبرس و رودس و سقیله تا بدریای محیط رسد بر خلیجی که میان شهرهای مغرب و اندلس است، و او را زقاق خوانند."(التفهیم، تصحیح جلال همایی، ص199)

    ابن بلخی (قرن 6) در فارسنامه(ص37) در یادکرد "بخش کردن فریدون جهان را میان فرزندان" می‌نویسد : "... و میانه جهان یعنی عراق و خراسان با هندوستان به ایرج داد و از هر سه پسر ایرج را دوست‌تر داشتی."و در ص 119 این حدود را روشن می‌سازد : در روزگار ملوک فرس، پارس دارالملک و اصل ممالک ایشان بود و از حد جیحون تا آب فرات بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهاء پارسیان، و از همه جهان خراج و حمل آنجا بردندی. (تصحیح لسترانج و نیکلسون، انتشارات اساطیر، 1385)

    صاحب برهان قاطع (قرن11، تصحیح معین) در سرآغاز فرهنگ خود چنین می‌گوید : و بباید دانست که در قدیم تمام ممالک ایران را پارس می‌گفتند و آن از کنار جیحون است تا لب آب فرات، و همچنان از باب الابواب است تا کنار دریای عمان و به مرور ایام و تغییرات ازمنه هر ولایتی موسوم به اسمی شده و از پارس جدا گشته.

    حمدالله مستوفی قزوینی دانشمند قرن هفتم در "نزهه القلوب" (دبیرسیاقی، محمد : 57) طول و عرض ایران را این‌گونه برمی‌شمارد : "ملک ایران زمین به موجب شرح ما قبل، در واقع بر میان ربع مسکونست9 مایل به غرب چنان‌که در طول اکثر آن از نصف غربی و اقلش از نصف شرقیست و در عرض بلاد آن از اقالیم سیم و چهارمست و اندکی از اقلیتهای دویم و پنجم افتاده است، و شرحش برین موجب : طولش از قونیه روم است و آن را "نول" طول است تا جیحون بلخ و آن را "صا" طولست. مسافت مابین الطولین که طول ایران باشد به حسب اصطرلاب "لدل" باشد که به حساب بطلمیوسی هشتصد و پنجاه و شش فرسنگ بود و به شمار پیمانی هفتصد و شصت و یک فرسنگ و تسعی، و به قیاس ابوریحان ششصد و چهل و هفت فرسنگ از جیحون بلخ تا سلطانیه سیصد و چهل و شش فرسنگ و از سلطانیه تا قونیه روم سیصد و یک فرسنگست. و عرضش از عبادان بصره است و آن را "کط ک" عرضست تا باب الابواب تمورقپو و آن را "مه" عرضست مسافت مابین العرضین که عرض ایران زمین باشد به اصطرلابی "یه م" باشد که به حساب بطلمیوسی سیصد و پنجاه و هشت فرسنگ به شمار پیمانی سیصد و هجده فرسنگ و چهار تسع و ثلثان تسعی بود و به قیاس ابوریحان دویست و هفتاد و یک فرسنگ باشد و بحسب پیمایش طرق از عبادان تا سلطانیه صد و شصت فرسنگ باشد و از سلطانیه تا باب الابواب تمورقپو صد و یازده فرسنگ باشد و مساحتش به حسب طول و عرض پیمایش به اصطرلابی "تم" و این اعلاء طول و عرض ایران زمین است، و لاشک تمامت ایران زمین در طول و عرض مربع مستقیم الاضلاع واقع نیست و در آن تفاوت بسیارست...سهولت را از آنچه از حد ایران دور بود اجتناب واجب نمود، بدان سبب طول از شصت و سیم درجه تا صد و دوازدهم که پنجاه درجه باشد و عرض از شانزدهم تا چهل و پنجم که سی درجه بود ثبت افتاده است. و اما حدود اقاصیها- ایران‌زمین را حد شرقی ولایات سند و کابل و صغانیان و ماوراءالنهر و خوارزم تا حدود سقسین و بلغارست؛ و حد غربی ولایات اوجات روم و نیکسار و سیس شام؛ و حد شمال ولایات آس و روس و مگیر و چرکس و بُرطاس و دشت خزر که آن را نیز دشت قبچاق خوانند و آلان10 و فرنگ است. و فارق میان این ولایات و ایران زمین فلجه اسکندر و بحر خزرست که آن را بحر جیلان و مازندران نیز گویند و حد جنوبی از بیابان نجدست که به راه مکه است و آن بیابان را طرف یمین با ولایت شام و طرف یسار با دریای فارس که متصل دریای هند است پیوسته است و تا ولایت هند می‌رسد و اگر چه از این ولایات بیرونی بعضی احیاناً در تصرف حکام ایران بوده است و چند موضع از آن خود حکام ایران ساخته‌اند. اما چون ازین حدود غرض شرح ایران بود واجب شد از ذکر آنها تجاوز نمودن.


    "http://hoveyat.ir/index.php?newsid=3817
    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 24th December 2015 در ساعت 11:02 PM


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شیرکو بی کس، شاعر مطرح کرد، درگذشت
    توسط چکامه91 در انجمن اخبار ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th August 2013, 08:26 PM
  2. ژله بروکن گلاس، دسری آسان و شیک
    توسط Sa.n در انجمن خانه و خانه داری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd July 2013, 01:14 PM
  3. فایرفاکس، گوگل و اپرا را به چالش می‌کشد
    توسط vahid5835 در انجمن وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th February 2013, 12:00 PM
  4. فایل: مبدل واحد،مبدل مقیاس، درون یابی و...
    توسط ابوطالب فلاح در انجمن دانلودستان و آموزش مهندسی عمران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 27th November 2011, 01:02 PM
  5. تصویر: دگمه و سگک لباس، دوره ی ساسانی
    توسط باستان شناس در انجمن باستان شناسی ایران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 20th January 2011, 01:05 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •