و در آخر جواب ««صادق.ع.بیقرار»» به میثم صفرپور....

یک جوابیه ی جالب انگیز!!!!!ودندان شکن!!!!!

بشنو این شعر، صفرپور ،به تو مربوط است

لحن تند و کمی ناجور، به تو مربوط است

کفر و بی دینیِ سیمین و من و آن،چه به تو؟

شهوتِ زاهدِ مغرور، به تو مربوط است

اگر از ساز نداری دل خوش، خب تو نرقص

رقصِ با سازِ خودت جور، به تو مربوط است

مستی و عیش و کمی باده تو را حاجت نیست

کِیف با منقل و وافور ، به تو مربوط است

اگر از شعر رسد بارش طوفان بلا

مُردن و خفتنِ در گور، به تو مربوط است

قصه ی نوح نبی، وَهمِ قشنگیست ولی...

قصه ی "هاله ای از نور"، به تو مربوط است

"ریش در ریش به اندیشه ی ما زخم زدید"

ملّتی گُنگ و کَر و کور،به تو مربوط است

تو اگر لایق الطاف خدایی ،خوش باش

باغ و فاحِشکده ی حور،به تو مربوط است

در و دربار که دستِ تو و همکیشان است

نوکر و ناظر و منظور، به تو مربوط است

تو دم از پوزه و قلّاده زدی؟ شرمت باد

پوزه و گرمیِ آخور، به تو مربوط است

چهارده قرن شده کشتیِ این جامعه غرق

قایقِ صید و پُر از تور، به تو مربوط است

میکنم مست ببینی که چه بی آزارم

اذیت و اربده و زور، به تو مربوط است

تو که بیزار ز چنگی و ربابی ، چه به من؟

به عزا ، عرعرِ شیپور، به تو مربوط است

من اگر خانه بمیرم چه به تو؟ ...در کوچه...

کُشتن مردمِ رنجور ، به تو مربوط است

دین تو داده اجازه که دخالت بکنی؟؟؟

دخل در مقبره و گور، به تو مربوط است

امرِ معروفِ،تو از جاهلی و نادانیست

رسمِ اعراب شَل و کور ، به تو مربوط است

- - - به روز رسانی شده - - -

و در آخر جواب ««صادق.ع.بیقرار»» به میثم صفرپور....

یک جوابیه ی جالب انگیز!!!!!ودندان شکن!!!!!

بشنو این شعر، صفرپور ،به تو مربوط است

لحن تند و کمی ناجور، به تو مربوط است

کفر و بی دینیِ سیمین و من و آن،چه به تو؟

شهوتِ زاهدِ مغرور، به تو مربوط است

اگر از ساز نداری دل خوش، خب تو نرقص

رقصِ با سازِ خودت جور، به تو مربوط است

مستی و عیش و کمی باده تو را حاجت نیست

کِیف با منقل و وافور ، به تو مربوط است

اگر از شعر رسد بارش طوفان بلا

مُردن و خفتنِ در گور، به تو مربوط است

قصه ی نوح نبی، وَهمِ قشنگیست ولی...

قصه ی "هاله ای از نور"، به تو مربوط است

"ریش در ریش به اندیشه ی ما زخم زدید"

ملّتی گُنگ و کَر و کور،به تو مربوط است

تو اگر لایق الطاف خدایی ،خوش باش

باغ و فاحِشکده ی حور،به تو مربوط است

در و دربار که دستِ تو و همکیشان است

نوکر و ناظر و منظور، به تو مربوط است

تو دم از پوزه و قلّاده زدی؟ شرمت باد

پوزه و گرمیِ آخور، به تو مربوط است

چهارده قرن شده کشتیِ این جامعه غرق

قایقِ صید و پُر از تور، به تو مربوط است

میکنم مست ببینی که چه بی آزارم

اذیت و اربده و زور، به تو مربوط است

تو که بیزار ز چنگی و ربابی ، چه به من؟

به عزا ، عرعرِ شیپور، به تو مربوط است

من اگر خانه بمیرم چه به تو؟ ...در کوچه...

کُشتن مردمِ رنجور ، به تو مربوط است

دین تو داده اجازه که دخالت بکنی؟؟؟

دخل در مقبره و گور، به تو مربوط است

امرِ معروفِ،تو از جاهلی و نادانیست

رسمِ اعراب شَل و کور ، به تو مربوط است