دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 44 از 44 نخستنخست ... 3435363738394041424344
نمایش نتایج: از شماره 431 تا 437 , از مجموع 437

موضوع: " مثنوي معنوي " ؛ اثري جاويدان از مولانا جلال الدين محمد بلخي

  1. #431
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    خسته
    نوشته ها
    7,414
    ارسال تشکر
    4,545
    دریافت تشکر: 11,806
    قدرت امتیاز دهی
    83289
    Array

    پیش فرض پاسخ : " مثنوي معنوي " ؛ اثري جاويدان از مولانا جلال الدين محمد بلخي

    دفتر سوم

    مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو

    آنچ یعقوب از رخ یوسف بدید
    خاص او بد آن به اخوان کی رسید



    این ز عشقش خویش در چه می‌کند
    و آن بکین از بهر او چه می‌کند



    سفرهٔ او پیش این از نان تهیست
    پیش یعقوبست پر کو مشتهیست



    روی ناشسته نبیند روی حور
    لا صلوة گفت الا بالطهور



    عشق باشد لوت و پوت جانها
    جوع ازین رویست قوت جانها



    جوع یوسف بود آن یعقوب را
    بوی نانش می‌رسید از دور جا



    آنک بستد پیرهن را می‌شتافت
    بوی پیراهان یوسف می‌نیافت



    و آنک صد فرسنگ زان سو بود او
    چونک بد یعقوب می‌بویید بو



    ای بسا عالم ز دانش بی‌نصیب
    حافظ علمست آنکس نه حبیب



    مستمع از وی همی‌یابد مشام
    گرچه باشد مستمع از جنس عام



    زانک پیراهان بدستش عاریه‌ست
    چون بدست آن نخاسی جاریه‌ست



    جاریه پیش نخاسی سرسریست
    در کف او از برای مشتریست



    قسمت حقست روزی دادنی
    هر یکی را سوی دیگر راه نی



    یک خیال نیک باغ آن شده
    یک خیال زشت راه این زده



    آن خدایی کز خیالی باغ ساخت
    وز خیالی دوزخ و جای گداخت



    پس کی داند راه گلشنهای او
    پس کی داند جای گلخنهای او



    دیدبان دل نبیند در مجال
    کز کدامین رکن جان آید خیال



    گر بدیدی مطلعش را ز احتیال
    بند کردی راه هر ناخوش خیال



    کی رسد جاسوس را آنجا قدم
    که بود مرصاد و در بند عدم



    دامن فضلش بکف کن کوروار
    قبض اعمی این بود ای شهرهٔار



    دامن او امر و فرمان ویست
    نیکبختی که تقی جان ویست



    آن یکی در مرغزار و جوی آب
    و آن یکی پهلوی او اندر عذاب



    او عجب مانده که ذوق این ز چیست
    و آن عجب مانده که این در حبس کیست



    هین چرا خشکی که اینجا چشمه هاست
    هین چرا زردی که اینجا صد دواست



    همنشینا هین در آ اندر چمن
    گوید ای جان من نیارم آمدن

    ویرایش توسط vahid5835 : 12th February 2015 در ساعت 11:37 AM
    چو کوروش از اهورا یاد می کرد زمین از عدل او بیداد می کرد
    ترفند امروز......... سایر موضوعات دیجیتالی.......... کلاس فتوشاپ


  2. 3 کاربر از پست مفید vahid5835 سپاس کرده اند .


  3. #432
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : " مثنوي معنوي " ؛ اثري جاويدان از مولانا جلال الدين محمد بلخي

    دفتر سوم

    حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق


    میرشد محتاج گرمابه سحر

    بانگ زد سنقر هلا بردار سر

    طاس و مندیل و گل از التون بگیر
    تابه گرمابه رویم ای ناگزیر

    سنقر آن دم طاس و مندیلی نکو
    برگرفت و رفت با او دو بدو

    مسجدی بر ره بد و بانگ صلا
    آمد اندر گوش سنقر در ملا

    بود سنقر سخت مولع در نماز
    گفت ای میر من ای بنده‌نواز

    تو برین دکان زمانی صبرکن
    تا گزارم فرض و خوانم لم یکن

    چون امام و قوم بیرون آمدند
    ازنماز و وردها فارغ شدند

    سنقر آنجا ماند تا نزدیک چاشت
    میر سنقر را زمانی چشم داشت

    گفت ای سنقر چرا نایی برون
    گفت می‌نگذاردم این ذو فنون

    صبر کن نک آمدم ای روشنی
    نیستم غافل که در گوش منی

    هفت نوبت صبر کرد و بانگ کرد
    تاکه عاجز گشت از تیباش مرد

    پاسخش این بود می‌نگذاردم
    تا برون آیم هنوز ای محترم

    گفت آخر مسجد اندر کس نماند
    کیت وا می‌دارد آنجا کت نشاند

    گفت آنک بسته‌استت از برون
    بسته است او هم مرا در اندرون

    آنک نگذارد ترا کایی درون
    می‌بنگذارد مرا کایم برون

    آنک نگذارد کزین سو پا نهی
    او بدین سو بست پای این رهی

    ماهیان را بحر نگذارد برون
    خاکیان را بحر نگذارد درون

    اصل ماهی آب و حیوان از گلست
    حیله و تدبیر اینجا باطلست

    قفل زفتست و گشاینده خدا
    دست در تسلیم زن واندر رضا

    ذره ذره گر شود مفتاحها
    این گشایش نیست جز از کبریا

    چون فراموشت شود تدبیر خویش
    یابی آن بخت جوان از پیر خویش

    چون فراموش خودی یادت کنند
    بنده گشتی آنگه آزادت کنند
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  4. 2 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  5. #433
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : " مثنوي معنوي " ؛ اثري جاويدان از مولانا جلال الدين محمد بلخي

    دفتر سوم

    نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل


    انبیا گفتند با خاطر که چند
    می‌دهیم این را و آن را وعظ و پند

    چند کوبیم آهن سردی ز غی
    در دمیدن در قفض هین تا بکی

    جنبش خلق از قضا و وعده است
    تیزی دندان ز سوز معده است

    نفس اول راند بر نفس دوم
    ماهی از سر گنده باشد نه ز دم

    لیک هم می‌دان و خر می‌ران چو تیر
    چونک بلغ گفت حق شد ناگزیر

    تو نمی‌دانی کزین دو کیستی
    جهد کن چندانک بینی چیستی

    چون نهی بر پشت کشتی بار را
    بر توکل می‌کنی آن کار را

    تو نمی‌دانی که از هر دو کیی
    غرقه‌ای اندر سفر یا ناجیی

    گر بگویی تا ندانم من کیم
    بر نخواهم تاخت در کشتی و یم

    من درین ره ناجیم یا غرقه‌ام
    کشف گردان کز کدامین فرقه‌ام

    من نخواهم رفت این ره با گمان
    بر امید خشک همچون دیگران

    هیچ بازرگانیی ناید ز تو
    زانک در غیبست سر این دو رو

    تاجر ترسنده‌طبع شیشه‌جان
    در طلب نه سود دارد نه زیان

    بل زیان دارد که محرومست و خوار
    نور او یابد که باشد شعله‌خوار

    چونک بر بوکست جمله کارها
    کار دین اولی کزین یابی رها

    نیست دستوری بدینجا قرع باب
    جز امید الله اعلم بالصواب
    ویرایش توسط *FATIMA* : 13th February 2015 در ساعت 09:41 PM
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  6. کاربرانی که از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند.


  7. #434
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : " مثنوي معنوي " ؛ اثري جاويدان از مولانا جلال الدين محمد بلخي

    ​دفتر سوم

    بیان آنک ایمان مقلد خوفست و رجا


    داعی هر پیشه اومیدست و بوک
    گرچه گردنشان ز کوشش شد چو دوک

    بامدادان چون سوی دکان رود
    بر امید و بوک روزی می‌دود

    بوک روزی نبودت چون می‌روی
    خوف حرمان هست تو چونی قوی

    خوف حرمان ازل در کسب لوت
    چون نکردت سست اندر جست و جوت

    گویی گرچه خوف حرمان هست پیش
    هست اندر کاهلی این خوف بیش

    هست در کوشش امیدم بیشتر
    دارم اندر کاهلی افزون خطر

    پس چرا در کار دین ای بدگمان
    دامنت می‌گیرد این خوف زیان

    یا ندیدی کاهل این بازار ما
    در چه سودند انبیا و اولیا

    زین دکان رفتن چه کانشان رو نمود
    اندرین بازار چون بستند سود

    آتش آن را رام چون خلخال شد
    بحر آن را رام شد حمال شد

    آهن آن را رام شد چون موم شد
    باد آن را بنده و محکوم شد
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  8. کاربرانی که از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند.


  9. #435
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : " مثنوي معنوي " ؛ اثري جاويدان از مولانا جلال الدين محمد بلخي

    دفتر سوم
    بیان آنک رسول علیه السلام فرمود ان لله تعالی اولیاء اخفیاء



    قوم دیگر سخت پنهان می‌روند

    شهرهٔ خلقان ظاهر کی شوند



    این همه دارند و چشم هیچ کس

    بر نیفتد بر کیاشان یک نفس



    هم کرامتشان هم ایشان در حرم

    نامشان را نشنوند ابدال هم



    یا نمی‌دانی کرمهای خدا

    کو ترا می‌خواند آن سو که بیا


    شش جهت عالم همه اکرام اوست

    هر طرف که بنگری اعلام اوست


    چون کریمی گویدت آتش در آ

    اندر آ زود و مگو سوزد مرا

  10. کاربرانی که از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند.


  11. #436
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : " مثنوي معنوي " ؛ اثري جاويدان از مولانا جلال الدين محمد بلخي

    دفتر سوم
    حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن


    از انس فرزند مالک آمدست
    که به مهمانی او شخصی شدست



    او حکایت کرد کز بعد طعام

    دید انس دستارخوان را زردفام



    چرکن و آلوده گفت ای خادمه

    اندر افکن در تنورش یک‌دمه



    در تنور پر ز آتش در فکند

    آن زمان دستارخوان را هوشمند



    جمله مهمانان در آن حیران شدند

    انتظار دود کندوری بدند



    بعد یکساعت بر آورد از تنور

    پاک و اسپید و از آن اوساخ دور



    قوم گفتند ای صحابی عزیز

    چون نسوزید و منقی گشت نیز



    گفت زانک مصطفی دست و دهان

    بس بمالید اندرین دستارخوان



    ای دل ترسنده از نار و عذاب

    با چنان دست و لبی کن اقتراب



    چون جمادی را چنین تشریف داد

    جان عاشق را چه‌ها خواهد گشاد



    مر کلوخ کعبه را چون قبله کرد

    خاک مردان باش ای جان در نبرد



    بعد از آن گفتند با آن خادمه

    تو نگویی حال خود با این همه



    چون فکندی زود آن از گفت وی
    گیرم او بردست در اسرار پی



    این‌چنین دستارخوان قیمتی

    چون فکندی اندر آتش ای ستی



    گفت دارم بر کریمان اعتماد

    نیستم ز اکرام ایشان ناامید



    میزری چه بود اگر او گویدم

    در رو اندر عین آتش بی ندم



    اندر افتم از کمال اعتماد

    از عباد الله دارم بس امید



    سر در اندازم نه این دستارخوان

    ز اعتماد هر کریم رازدان



    ای برادر خود برین اکسیر زن

    کم نباید صدق مرد از صدق زن



    آن دل مردی که از زن کم بود

    آن دلی باشد که کم ز اشکم بود

  12. کاربرانی که از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند.


  13. #437
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهنسی هوافضا
    نوشته ها
    301
    ارسال تشکر
    868
    دریافت تشکر: 1,091
    قدرت امتیاز دهی
    390
    Array

    پیش فرض پاسخ : " مثنوي معنوي " ؛ اثري جاويدان از مولانا جلال الدين محمد بلخي

    دفتر سوم

    منع کردن انبیا را از نصیحت کردن و حجت آوردن جبریانه

    قوم گفتند ای نصوحان بس بود
    اینچ گفتید ار درین ده کس بود



    قفل بر دلهای ما بنهاد حق
    کس نداند برد بر خالق سبق



    نقش ما این کرد آن تصویرگر
    این نخواهد شد بگفت و گو دگر



    سنگ را صد سال گویی لعل شو
    کهنه را صد سال گویی باش نو



    خاک را گویی صفات آب گیر
    آب را گویی عسل شو یا که شیر



    خالق افلاک او و افلاکیان
    خالق آب و تراب و خاکیان



    آسمان را داد دوران و صفا
    آب و گل را تیره رویی و نما



    کی تواند آسمان دردی گزید
    کی تواند آب و گل صفوت خرید



    قسمتی کردست هر یک را رهی
    کی کهی گردد بجهدی چون کهی

  14. کاربرانی که از پست مفید میترا پوررحیم سپاس کرده اند.


صفحه 44 از 44 نخستنخست ... 3435363738394041424344

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. "عنکبوت سياه" خودروي خاص و عجيب "شيخ عرب"
    توسط saamaaneh در انجمن اخبار تصویری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th March 2013, 04:34 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd February 2013, 01:29 PM
  3. دوبلور پيشكسوت سيما از پروژه "كلاه پهلوي" مي‌گويد
    توسط داداشی در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st August 2012, 12:11 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th July 2010, 03:04 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th May 2010, 06:20 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •