بیوگرافی ایروینگ فیشر
ايروينگ فيشر (Irving Fisher) زندگي حرفهاي خود را صرف مطالعه و بررسي رابطه پول و اقتصاد نمود. او به بررسي مسائل مهمي همچون تأثير پول بر نرخ بهره، تورم و كل فعاليتهاي اقتصادي پرداخت.
او به خاطر همين تلاشها، پدر اقتصاد پولي لقب گرفته است.
اگرچه فيشر به اندازه وبلن در سطح عمومي شناخته شده نيست، اما بدون شك مهمترين اقتصاد آمريكايي نيمه اول قرن بيستم بهشمار ميآيد
آشنایی با زندگی ايروينگ فيشر
ايروينگ فيشر در سال 1867 در نيويورك بهدنيا آمد. پدرش او يك كشيش بود و بههمين خاطر ايروينگ فيشر در يك محيط كاملاً ديني بزرگ شد. اين مسأله باعث شد تا وي در زندگي شخصي و حرفهاي خود، احساس كند كه رسالتهايي بر دوش او نهاده شده است.
فيشر از آموزشهاي خوبي در مدارس دولتي برخوردار شد و در رياضيات بسيار مهارت پيدا كرد. وي براي ادامه تحصيل به دانشگاه ييل رفت و به مطالعه همزمان رياضيات و اقتصاد پرداخت. وي مطالعه اقتصاد را زيرنظر يكي از طرفداران داروينيسم اجتماعي به نام ويليام گراهام سامر آغاز كرد. اصل بنیادين داروینیسم اجتماعی این است که جامعه در درجه اول از طریق رقابت و تضاد عمل میکند و آنکه سازگارتر است باقی میماند و آنکه ناسازگار است حذف میگردد.
فيشر علم اقتصاد و ساير علوم اجتماعي ارائه شده در دانشگاه ييل را تحت تأثير افكار سامر آموخت. اما فلسفه سامر تأثير كمي روي فيشر گذاشت؛ اكثر كارهاي او در اقتصاد و نيز پايان¬نامه¬ دكتري وي بيشتر جنبه كمّي داشت و خبري از فلسفه يا مسايل اجتماعي در آنها نبود.
وقتي كه فيشر در سال 1892 از دانشگاه ييل فارغالتحصيل شد، به عنوان يكي از برجستهترين اقتصاددانان رياضي زمان خود شناخته ميشد و به همين خاطر، دانشگاه ييل بلافاصله وي را بهعنوان استاد اقتصاد استخدام كرد. او در مدت كوتاهي توانست جوايز، تقديرنامهها و افتخارات زيادي كسب كند. فيشر در سال 1918 به سمت رئيس انجمن اقتصاد آمريكا منصوب شد. او در سال 1930 به تأسيس انجمن اقتصادسنجي كمك كرد و نخستين رئيس آن شد.
طي دهه 1920، فيشر دانش خود را در زمينه اقتصاد و بازارهاي مالي براي وال استريت بهكار بست. وي با سفتهبازي زياد در بازار سهام، در مدت اندكي به يك ميليونر تبديل شد اما نيمي از ثروت خود را در ركود بزرگ سال 1929 از دست داد. او در ابتدا فكر ميكرد وضعيت بازار سهام پس از ركود بهبود پيدا خواهد كرد و به همين دليل مبالغ زيادي را براي خريد سهام قرض گرفت. اما با ادامه ركود و فروپاشي بازارها، وي كل ثروت خود را از دست داد و به دليل بدهيهاي سنگين، در باقيمانده عمر خود زندگي بسيار سادهاي را سپري كرد (Pressman, 2006, p. 137).
فيشر زندگي خود را وقف چندين موضوع كرده بود و براي دفاع از عقايد خود كتابهاي معروف متعددي نگاشت. او به شدت طرفدار سبك زندگي سالم و بيخطر بود و از تغذيه مناسب و تحرك كافي دفاع ميكرد. او در سال 1913 بنياد تمديد حيات (Life Extension Institute) را تأسيس كرد.
او مخالف سيگار كشيدن، گوشتخواري و نوشيدن مشروبات الكلي بود. فيشر همچنين تلاشهاي زيادي در زمينه تصويب قانون ممنوعيت توليد و فروش مشروبات الكلي و نيز پيوستن ايالات متحده به جامعه ملل (League of Nations) انجام داد.
فيشر در زمينه سياست اقتصادي نيز صاحبنظر بود. با اين وجود، موفقيت وي در اين زمينه بهتر از موفقيتهايش در وال استريت و يا پيوستن آمريكا به جامعه ملل نبود. وي در سالهاي مختلف سياستهايي را پيشنهاد داد كه هيچكدام مورد توجه جدي قرار نگرفتند:
1920؛ كنترل تورم از طريق پشتيباني از دلار با مجموعه متنوعي از كالاها.
1935؛ پيشنهاد به بانكها مبني براينكه سپردههاي خود را حفظ كرده و از دادن وام خودداري كنند.
1942؛ ارائه طرح ماليات بر مخارج افراد بهجاي ماليات بر درآمد.
اما برخلاف عرصه سياستگذاري، فيشر در كارهاي تئوريك توانست شهرت زيادي كسب كند و بهعنوان يك اقتصاددان طراز اول شناخته شود. حوزههاي اصلي مورد علاقه وي عبارت بودند از نظريه پولي، پول، نرخ بهره، قيمتها و چگونگي ارتباط آنها با يكديگر. سهم اصلي فيشر در علم اقتصاد نيز به تشريح مفاهيم پولي و چگونگي تأثيرگذاري پول بر اقتصاد مربوط ميشود.
نظريات اقتصادی ايروينگ فيشر
• درآمد و سرمايه؛ فيشر نخستين كسي بود كه تعريف دقيقي از مفاهيم درآمد، سرمايه و ثروت ارائه داد. براي درك اين مفاهيم، بايد تفاوت ميان انباشتها (Stocks) و جريانها (Flow) را دانست. فيشر مدعي است كه اين تمايز در جريان سفر به كوههاي آلپ سوئيس و مشاهده چگونگي ريزش آبهاي جاري از كوه و انباشته شدن آنها در يك حوضچه، به ذهنش خطور كرده است (Allen, 1993, p. 67).
فيشر از اين تمايز براي توضيح بسياري از مفاهيم اقتصادي استفاده كرد. وي سرمايه را بهعنوان انباشت ثروت در يك نقطه از زمان (همانند انباشت آب سرازير شده از كوه در يك حوضچه) تعريف كرد. پسانداز بخشي از درآمد همانند جريان آب بر ثروت ما ميافزايد. مخارج زياد (يا مخارج بيش از درآمد) باعث كاهش انباشت ثروت ما ميگردد.
• توهم پولي؛ فيشر همچنين ميان نرخهاي حقيقي و اسمي بهره تمايز قائل شد و از مفهوم "توهم پولي" (money illusion) براي اشاره به ناتواني تفكيك ميان يك دلار و قدرت خريد آن دلار (يا آنچه كه ميتوان پس از تورم با يك دلاري خريداري كرد) استفاده نمود. نرخ بهره سپردههاي بانكي يكي از مثالهاي خوب در زمينه توهم پولي است. وقتي كه نرخ سود اعطايي به سپردهها كاهش مييابد، افراد نارضايتي را خود از بازده كم سپردهها اعلام ميكنند.
در حاليكه ممكن است با نرخ بهره اسمي بالاتر و تورم بالاتر، وضعيت بدتري داشته باشند. توهم پولي به هنگام افزايش دستمزد كارگران نيز اتفاق ميافتد. از آنجاييكه دستمزدها بخش عمده هزينههاي كسب و كار را تشكيل ميدهند، افزايش دستمزدها معمولاً به افزايش قيمتها منتهي ميشود.
كارگران كه دچار توهم پولي هستند، از دريافت دستمزد بالاتر خوشحال ميشوند، درحاليكه با اين دستمزد بالاتر چيزهاي كمتري را ميتوانند خريداري نمايند (Pressman, 2006, p. 138).
از نگاه فيشر، توهم پولي يك پديده غالب بود. وي همچنين معتقد بود كه چرخه تجاري نيز از اين پديده سرچشمه ميگيرد. صاحبان كسب و كارها فكر ميكنند كه در زمان تورم و بالا بودن نرخ اسمي بهره، نرخ حقيقي بسيار بالا بوده و به همين خاطر وامگرفتن و سرمايهگذاري را متوقف ميكنند.
اين امر باعث ركود در فعاليتهاي اقتصادي ميشود. سپس، هنگامي كه اقتصاد ركودي نرخ اسمي را كاهش ميدهد، صاحبان كسب و كار به اشتباه فكر ميكنند نرخ حقيقي بهره كاهش يافته، لذا وامگرفتن و سرمايهگذاري را از سر ميگيرند. با گسترش فعاليتهاي اقتصادي، توهم پولي نهايتاً اين رونق را متوقف ميكند. از آنجاييكه اقتصاد رو به رشد باعث ايجاد فشارهاي تورمي ميگردد، بانكها بايد نرخ بهره اسمي را افزايش دهند تا بتوانند نرخ حقيقي بهره وامهاي خود را حفظ كنند.
صاحبان كسب و كار مجدداً به اشتباه فكر ميكنند كه نرخ حقيقي بهره افزايش يافته و در نتيجه سرمايهگذاري كاهش مييابد. به اعتقاد فيشر اين چرخه رونق و ركود همواره تكرار ميشود.
• اندازهگيري تورم؛ فيشر توانست بر مسأله دشوار اندازهگيري تورم در كل اقتصاد نيز فائق آيد. به بيان ساده، تورم به معناي تغيير در قيمتهايي است كه يك خانواده نوعي با آن مواجه ميشود.
از آنجاييكه هر خانوار مجموعه متنوعي از كالاها را مصرف كرده و اين كالاها دائماً در حال تغيير هستند، ارائه يك عدد واحدي كه نمايانگر متوسط تغيير در قيمتها باشد، مسأله پيچيدهاي است.
راه حل ساده مسأله اندازهگيري تورم، سنجش ميزان تغيير قيمت براي مجموعهاي از كالاهاست كه يك خانواده نوعي معمولاً آنها را در يك نقطه از زمان خريداري ميكنند. يكي از مشكلات اين روش آن است كه با افزايش قيمت كالايي، تقاضاي مردم براي آن كالا كاهش مييابد.
اين مسأله در دهه 1970 كه قيمت نفت افزايش بسيار زيادي داشت، شدت پيدا كرده بود. آيا در محاسبه تورم بايد مقادير خريداري شده قبل از تورم مدنظر قرار گيرند يا مقادير بعد از تورم؟ امروزه همه كشورها در محاسبه تورم، مقادير قبل از تغيير قيمت را مدنظر قرار ميدهند.
كشورها بيش از هر چيز ديگري، به خاطر عملياتي بودن اين روش از آن استفاده ميكنند. بررسي منظم خريدهاي مصرفكنندگان، پرهزينه و زمانبر است. بنابراين، چنين بررسيهايي تنها هرچند سال يكبار انجام ميشوند. اما اين تصميم نتايجي مهمي براي مسأله اندازهگيري تورم دارد؛ در اينجا بهطور ضمني فرض ميشود كه به هنگام تغيير قيمتها، مصرفكنندگان الگوهاي مصرفي خود را تغيير نميدهند.
فيشر دريافت كه استفاده از خريدهاي اصلي (پيش از تورم) براي محاسبه تورم باعث ميشود اين نرخ بيش از حد واقعي اعلام شده و اگر از خريدهاي پس از تورم استفاده گردد، نرخ تورم كمتر از ميزان واقعي نمايش داده ميشود. فيشر پيشنهاد كرد كه براي محاسبه تورم، از يك عدد شاخصي استفاده شود كه از ميانگين مقادير خريداري شده پيش و پس از تورم استفاده كند (Pressman, 2006, p. 139).
• نظريه نرخ بهره؛ اگرچه فيشر تلاش و انرژي زيادي را صرف تبيين مفاهيم اقتصادي كرد، اما از تعريف صرف مفاهيم فراتر رفت. سهم اصلي وي در علم اقتصاد، تحليل عوامل تعيينكننده نرخ بهره و عوامل ايجادكننده تورم بود.
نظريه نرخ بهره فيشر همچنان به دانشجويان اقتصاد تدريس ميشود و اكثر اقتصاددانان آن را تحليل درستي از عوامل تعيينكننده نرخ بهره ميدانند. فيشر معتقد بود كه نرخ بهره ميبايست بهعنوان جريان درآمدي حاصل از استفاده از هرچيزي در توليد تلقي شود. به بيان دقيقتر، نرخ بهره يك جريان درآمديست كه به كسي ميرسد كه انباشت ثروت خود را براي توليد كالاها در اختيار ديگران قرار داده است.
هنگامي كه ثروت در فرآيند توليد مورد استفاده قرار ميگيرد، فرد صاحب ثروت پول خود را به بنگاهي قرض داده و آن را مصرف نكرده است. بنابراين، بهره پاداشي است كه به خاطر چشمپوشي از مصرف حال به وي داده ميشود و به همين خاطر است كه معمولاً از نظريه فيشر تحت عنوان نظريه ترجيح زماني بهره ياد ميشود. از آنجاييكه اكثر مردم مصرف حال را بر آينده ترجيح ميدهند، بايد پاداشي در مقابل به تعويق انداختن مصرف براي مثلاً يكسال به آنها داده شود تا حاضر به انجام اين كار شوند.
به عقيده فيشر، دو نيرو نرخ بهره را تعيين ميكنند. در طرف عرضه، مسأله اصلي ترجيح مصرف حال بر مصرف آينده از سوي مصرفكنندگان است. اگر افراد به آينده نگريسته و نگران تأمين زندگي خود در دوران پيري باشند، آنها در نرخ بهره پايين نيز پسانداز را بر مصرف ترجيح ميدهند.
از سوي ديگر، اگر افراد به فكر لذت بردن از زندگي امروز خود باشند، تنها در صورت بالا بودن نرخ بهره حاضرند پولهاي خود را پسانداز كنند.
در طرف تقاضا، نرخ بهره به فرصتهاي موجود سرمايهگذاري و بهرهوري سرمايه (از جمله سرمايه انساني) بستگي دارد.
بهرهوري بالا باعث افزايش تقاضا براي قرضگرفتن پول و افزايش سود گشته و بر تمايل صاحبان كسب و كار براي گسترش فعاليتها ميافزايد. اين مسأله باعث ميشود آنها به پول بيشتر نياز پيدا كرده و در نتيجه تقاضا براي پول افزايش مييابد.
نرخ بهره تعادلي نرخي است كه در آن ميزان وجوهي كه صاحبان كسب و كار ميخواهند قرض بگيرند، با ميزان وجوهي كه قرضدهندگان مايلند از مصرف حال آنها چشمپوشي كنند، برابر ميباشد. فيشر توضيح داد كه عوامل مؤثر بر عرضه و تقاضاي پول پايدار نيستند. همچنين، علاوه بر عوامل اقتصادي، عوامل اجتماعي و روانشناختي نظير عادتها، هوش، خود كنترلي و بينش قرضدهندگان و قرضگيرندگان نيز بايد مدنظر قرار گيرند (Pressman, 2006, p. 140).
نهايتاً اينكه فيشر معادله معروف مبادله را ارائه داد و از آن براي شناسايي دلايل افزايش نرخ تورم استفاده كرد. معادله MV=PQ، بيان مي كند كه عرضه پول (M) ضربدر سرعت گردش پول (V، تعداد دفعاتي كه هر واحد پول در طول يكسال براي خريد كالا و خدمات مورد استفاده قرار ميگيرد)، بايد با ميانگين قيمتها (P، شاخص قيمت فيشر) ضربدر ميزان محصول توليد شده در اقتصاد (Q) برابر باشد.
اگر در اقتصاد بريتانيا يك تريليون پوند پول وجود داشته باشد و اگر هر پوند هفت بار در طول سال براي خريد كالا و خدمات مورد استفاده قرار گيرد، بنابراين 7 تريليون پوند كالا و خدمات در طول سال خريداري خواهند شد. اين عدد محصول ملي يا توليد ناخالص ملي اقتصاد بريتانياست.
فيشر با استفاده از اين معادله توانست سه علت بالقوه تورم را شناسايي كند. نخست، اگر V و Q هردو ثابت باشند، قيمتها همراه با تغيير در عرضه پول نوسان ميكنند؛ يعني تورم ناشي از وجود زياد پول در اقتصاد است. دوم، اگر M و Q ثابت باشند، قيمتها با تغيير در سرعت گردش پول نوسان خواهند كرد.
در اين حالت، تورم از تلاش افراد براي مصرف بسيار سريع پول خود و يا تمايل آنها به خريد كالا بيش از ميزان توليد شده در اقتصاد نشأت ميگيرد. نهايتاً اينكه اگر M و V ثابت باشند، با كاهش ميزان توليد، قيمتها افزايش مييابند. در اينجا، كمبود كالا منجر به تورم ميشود.
فيشر در گام بعدي عوامل مؤثر بر M، V و Q را تحليل كرد. از همه مهمتر، او چگونگي تأثيرگذاري عادتهاي مصرفي افراد و نحوه دريافت دستمزد بر سرعت گردش پول را توضيح داد. براي سادگي، فرض كنيد همه كارگران در ابتداي هر ماه دسمتزد خود را دريافت ميكنند. آنها در طول ماه تقريباً تمام پول خود را صرف خريد كالا و خدمات ميكنند. پس در پايان ماه، همه پول مجدداً به جيب كارفرمايان بازگشته و آنها ميتوانند از اين پول براي پرداخت دستمزد ماه بعد كارگران استفاده كنند.
در اين حالت، هر يك پوند انگليسي در طول سال 12 بار (هر ماه يكبار) مورد استفاده قرار گرفته و در نتيجه سرعت گردش پول 12 خواهد بود. اما اگر پرداخت دستمزد به كارگران انگليسي دو بار در ماه صورت ميگرفت، سرعت گردش پول 24 بود.
از آنجاييكه تعداد دفعات پرداخت حقوق و دستمزد به افراد تقريباً ثابت است، سرعت گردش پول نيز نسبتاً ثابت بوده و در نتيجه تنها عرضه پول (M) بهعنوان عامل اصلي نوسانات اقتصادي باقي ميماند. از نظر فيشر، تغيير در M ميتواند قيمتها يا محصول توليدي را تحت تأثير قرار دهد.
البته اقتصاددانان پولي معاصر، از فيشر پيروي نكرده و دنبالهرو فريدمن هستند كه معتقد است تغيير در عرضه پول قيمتها را تنها در بلندمدت تحت تأثير قرار ميدهد
علاقه مندی ها (Bookmarks)