دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 13 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 122

موضوع: نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

  1. #1
    یار همراه
    نوشته ها
    2,325
    ارسال تشکر
    1,123
    دریافت تشکر: 4,306
    قدرت امتیاز دهی
    44
    Array

    Cool نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    راز اعداد « 4 8 15 16 23 42 » در سریال لاست!!





    اعداد ( 4 8 15 16 23 42 ) یکی از مهم ترین موضوعات سریال لاست.
    این شمارهها را اولین بار در اپیزود «اعداد» فصل یک دیدیم، زمانیکه این عددها باعث شدند هارلی در مسابقه لاتاری تبدیل به یک مولتی میلیونر شود! خود هارلی هم اولین بار این عددها را از لئونارد در بیمارستان روانی شنیده بود. به خاطر بدشانسی هایی که هارلی بعد از برنده شدن در لاتاری تجربه کرد، این شمارهها را نفرین شده میدانست. بعد از دیدن این عددها در نوشتههای دانیل، هارلی به دنبالش رفت و دانیل برایش تعریف کرد که یک پیغامی که این اعداد را تکرار میکرده آنها را به جزیره کشانده و او هم معتقد بود عددها نفرین شدهاند.
    خطوط هیروگلیف در شمارشگر معکوس ایستگاه قو
    در بخش آخر فصل اول «مهاجرت، قسمت 2» هارلی این شمارهها را روی دریچه قو دید. فصل دوم در اپیزود «سرگردان» فهمید که این عددها کدی است که باید هر 108 دقیقه در یک کامپیوتر درون ایستگاه قو وارد شود (4+8+15+16+23+42=108). وارد کردن این اعداد دوباره شمارشگر را به حالت اول و 108 دقیقه برمیگرداند. اگر اپراتور به موقع دگمه را فشار نمیداد، شمارشگر شروع میکرد به نشان دادن یک سری شکلهای هیروگلیف؛ ولی در طی این مدت هنوز هم امکان فشار دادن دگمه و بازگشتن شمارشگر به حالت 108 دقیقه وجود داشت.
    در این عملیات قرار بر این بود که هر 540 روز کارکنان ایستگاه قو جایشان را عوض کنند (یعنی 108 × 5) و به این معنی بود که هر نفر باید 7200 بار اعداد را وارد کند.
    در فصل چهارم اپیزود «مردگان محرز» اخبار تلویزیون که بازمانده های هواپیمای اوشینگ را نشان می داد، عنوان کرد که تمام 324 نفر کارکنان و مسافرین مرده اند! (108 × 3 = 324)
    کارگر سازنده ایستگاه قو این اعداد را به عنوان «شماره سریال» بر روی درپوش دریچه نمایش میداد. کارگر دیگر به خاطر اینکه کاغذش لک شده بود نمیتوانست به راحتی شمارههای آخر را بخواند.
    در لاست میفهمیم که این شش عدد عنصر اصلی معادله والنزتی (یک فرمول ریاضی که برای پیشگویی کردن سرانجام بشریت طراحی شده) هستند. درواقع گفته شده که این اعداد نشان دهنده فاکتورهای محیطی و انسانی در معادلاتند (فرمهای شمارشی مشخص) البته معنی دقیق آنها قطعی نیست. یکی از اهداف ابتکار دارما این بود که فاکتورهایی که منجر به مرگ و نابود شدن بشریت میشود را تغییر دهد، که با تغییر و دگرگونی حداقل یکی از فاکتورهای محیطی/ انسانی نشان داده میشود: برای مثال در « اعداد». باهمه این احوال در تمام این سالهای تحقیق ابتکار دارما در رسیدن به این اهدافش شسکت خورد و علی رغم تحقیقات زیاد و دستکاری در قانون معادلات، همیشه نتیجه نهایی همین اعداد بودند.

    اولین بار اعداد کجا استفاده شدند؟
    * در بیمارستان روانی لئونارد درموردش صحبت کرد؛ او هم این اعداد را از سام تومی وقتی که با همدیگر در یک کشتی جنگی دراقیانوس کبیر بودند شنیده بود.
    * هارلی از آنها در مسابقه لاتاری استفاده کرده و برنده شد.
    * پیغامی شامل این اعداد دانیل را به جزیره کشاند.
    * این اعداد همراه با یک فرمول ریاضی هفت بار در نوشتههای دانیل تکرار شده بود (اپیزود اعداد)
    * روی ورودی دریچه ایستگاه قو (مهاجرت، قسمت 2)
    * روی در منفجر شده ایستگاه قو (اپیزود Lockdown)
    * اعدادی که به کامپیوتر ایستگاه قو وارد میشد. ( اپیزود سرگردان)
    * روی داروهایی که دزموند به بازویش تزریق میکرد (مرد دانش، مرد ایمان) و (آشنایی)
    * روی شیشههای دارویی که در ایستگاه پزشکی به کلیر تزریق میشد. (مرخصی زایمان)
    * وقتی ماشین هارلی خراب شد، کیلومتر شمار (کیلومتر بر ساعت) از عدد 16 به 15 به 8 و بالاخره روی4 رفت. روی داشبورد هم درجه حرارت 23 سلسیوس و مسافت سنج هم 42 کیلومتر را نشان داد. (مهاجرت، قسمت2)
    * وقتی هارلی 6 نفر از بازیکنان دختر تیم فوتبال را به فرودگاه برگرداند، روی اونیفرم هر کدامشان یکی از شمارهها نقش بسته بود (مهاجرت، قسمت2)
    * بعضی جاها روی خرگوشهای سفید جزیره نوشته شده بود.
    * شماره ماشین پلیس LAPD.
    * مسافت طی شده کامارو تعمیر شده هارلی این اعداد را نشان میداد، که این موضوع باعث شد هارلی از مهمانی تولدش فرار کند (هیچ جا خونه آدم نمیشه، قسمت 1).
    * روی عصای اکو این اعداد حک شده بود.
    * شماره دادگاه کیت 4815162342 بود (Eggtown)
    مفاهیم
    دیوید فاری (یکی از نویسندههای فصل 1 و هم تهیه کننده اجرایی) در مورد چگونگی پیدایش عددها توضیح داد: «وقتی من شروع به نوشتن اپیزود «اعداد» کردم، درنظر داشتم که که از اعدادی استفاده کنم که قبلا در فیلم نشان داده شده بود... مثلا 4(تعداد سالهایی که لاک روی ویلچر بود) 8و 15 (شماره 815 هواپیما) و غیره» و اینها تبدیل به ایده نابی شد تا اعدادی را در فیلم بگنجانند که برای جی.جی آبرامز نیز بسیار مهم بود.
    ارجاع به مذهب
    پروژه ایستگاه قو برای ابتکار دارما ساخته شده بود. خود کلمه دارما به معنی «وظیفه اخلاقی» میباشد و عدد 108 عدد بسیار مهمی در اساطیر هندو و بودایی به شمار میآید. تعداد زیادی از بوداییان تعداد گناهان (یا ناپاکی) نوع بشر را 108 میدانند. و دلیل این نظریه این است که در جشنهای سال تو مثلا در ژاپن یک زنگ 108بار نواخته میشود و یا تسبیح های عبادت کنندگان بودایی 108 مهره دارد... همچنین گفته میشود که در آیین هندو خدا 108 اسم دارد.
    در فرهنگ چین باستان نیز، 108 عدد خوش شانسی و خوش یمنی است، که این عدد از «108 قهرمان» (یا «108 ژنرال» یا «108 راهزن») گرفته شده است؛ اینها هستههای اصلی شورش ایالت شاندانگ در هزار سال پیش بودند
    ویرایش توسط LaDy Ds DeMoNa : 14th November 2009 در ساعت 08:08 AM
    هر ستاره ای یه روز به زادگاهش برمیگرده...

  2. 2 کاربر از پست مفید ØÑтRдŁ§ سپاس کرده اند .


  3. #2
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    Cool نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    در اين تايپيك به نقد و بررسي فيلم ها خارجي خواهيم پرداخت .
    ویرایش توسط LaDy Ds DeMoNa : 3rd November 2009 در ساعت 07:53 AM
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  4. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  5. #3
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي خارجي

    نام فيلم: شيکاگو 10
    عنوان اصلي: Chicago 10
    مدت: 67 دقيقه
    کارگردان: برت مورگان
    نويسنده: گری ماسکوينز
    اولين نکته عجيب در مورد اين فيلم، عنوان آن است. اين نام گذاري، يادآور محاکمه 7 فعال اجتماعي مخالف جنگ ويتنام در شيکاگو مي‌باشد. محاکمه ناعادلانه آبي هوفمن، جري روبين و تام‌هايدن، از سوي دادگاه ايالتي، موجي از مخالفت و اعتراض را در آن سال‌ها در سراسر خاک آمريکا به وجود آورده بود. در اين فيلم، برت مورگان اثري را کارگرداني نموده که در آن، جنبش‌هاي ضدجنگ، تبعيض نژادي و چهره واقعي سيستم قضايي ايالات متحده، به خوبي به تصوير کشيده شده است.
    در شيکاگو 10، ما با داستان تصويب کنوانسيون ملي دموکراتيک شيکاگو در سال 1968 ميلادي آشنا مي‌شويم. رويدادي که با سرکوب خونين مخالفان اين گردهمايي توسط پليس و محاکمه سران معترضين به دليل اقدام جهت براندازي، موجي از خشم و هياهو را در سراسر خاک آمريکا به وجود آورد. در فيلم مستند آقاي مورگان، ما به جاي شنيدن صداي يک راوي در کل زمان نمايش، تصاوير پويانمايي و عکس‌هاي آرشيو شده‌اي را مشاهده مي‌کنيم که همگي آنها براساس مستندات و گزارش‌هاي انتشار يافته در دادگاه، طراحي و ساخته شده و از صداي‌هانک آزاريا، جفري رايت و ليف شرايبر جهت صحبت به جاي شخصيت‌هاي اصلي فيلم بهره برده شده است. جري روبين شجاعانه در دادگاه از اين محاکمه به عنوان يک نمايش کارتون‌وار ياد مي‌کند و به دليل ساخت چشم گير و گيراي صحنه‌هاي نفس‌گير محاکمه که به اخراج يکي از متهمان منجر مي‌شود، مخاطبان حوادث اين فيلم را به دقت دنبال مي‌کنند. اما هنوز هم به دليل فضاي خفقان‌وار حاکم بر رسانه‌هاي آمريکايي در سال‌هاي جنگ پرفراز و نشيب ويتنام، در مورد درستي رويدادهاي به تصوير کشيده، ترديدهاي زيادي وجود دارد. به نظر من، استفاده از آهنگ «عصيان در برابر ماشين» به عنوان موسيقي متن بخش‌هايي از فيلم، کمي ساده‌انگارانه بوده است.
    به هرحال، علي‌رغم اينکه کارگردان تلاش نموده که مخاطبان اصلي خود را به نسل رشد انفجاري جمعيت در دهه پنجاه ميلادي، محدود نکند، اما باز هم اکثر ما از ديدن اين فيلم، لذت مي‌بريم. داستان اين فيلم، همچنان تا امروز نيز ادامه دارد و نبرد با آزادي بيان، به يک بخش زندگي روزمره ما تبديل شده است.
    مورگان در فيلم «کودکي که مي‌ايستد» نيز که جوايز زيادي را کسب نمود، موضوع آزادي را با دو شيوه مستند و زندگي‌نامه، روايت کرده که به دستاوردهاي بسيار قابل توجهي منتهي گرديد. اما‌اي کاش براي ساخت وقايع پرفراز و نشيب سال 1968 ميلادي نيز از همان تجارب گذشته استفاده مي‌کرد تا ما شاهد فيلمي تأثيرگذارتر و ماندگارتر بوديم.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  6. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  7. #4
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي خارجي

    ■ نام فيلم: موقعيت
    عنوان اصلي: The Situation
    مدت: 8 دقيقه
    کارگردان: فيليپ‌هاس
    نويسنده: دوروتي وودند
    سال‌ها پيش، يک روز مادرم به ما گفت که رمان جذابي اثر چيماماندا نوزي آديچه به نام «نيمي از خورشيد زرد» را خوانده است. در اين داستان که ماجراي استقلال بيافرا از نيجريه روايت مي‌شود، وقايع زندگي و مرگ يک گروه از انسان‌هاي فقير براي خوانندگان شرح داده مي‌شود. ولي مادرم چنين مي‌گفت: «اين داستان بزرگي است، چرا که واقعاً ما با مجموعه‌اي از مرگ و جنگ و بقا روبه‌رو مي‌شويم... اما هيچ کس با خواندن اين کتاب، متأثر نمي‌گردد.»
    با مشاهده فيلم سينمايي «موقعيت» اثر جديد فيليپ‌‌هاس که فيلم نامه آن توسط روزنامه‌نگار سابق حوزه جنگ وندل استيونسن نگاشته شده، ناگهان پژواک آن حرف‌هاي مادرم، در ذهن من طنين‌انداز شد.
    حوادث اين فيلم در عراق امروز روي مي‌دهد، (البته کليه مراحل ساخت آن در کشور مراکش انجام شده است) ولي ترحم هيچ کس با مشاهده اين اثر، برانگيخته نمي‌شود. اگرچه اين يک مشکل مهم به شمار مي‌رود، اما معضل اصلي فيلم، موضوعي ديگر است.
    در صحنه آغازين فيلم، دو پسر نوجوان عراقي در حال عبور از کنار يک پست بازرسي نيروهاي آمريکايي ديده مي‌شوند. چند لحظه بعد، در هنگام رد شدن آن دو از روي يک پل، ناگهان پايه‌هاي آن بدون هيچ گونه هشدار قبلي از سوي اشغالگران، منفجر مي‌گردد. يکي از آن دو نوجوان به رودخانه مي‌افتد و شروع به شنا کردن مي‌نمايد. اما نوجوان دوم، غرق مي‌شود. احتمالاً شما با تصور کردن اين صحنه، فکر خواهيد کرد که در ادامه، ماجراي محاکمه آن سربازان به تصوير کشيده مي‌شود، اما حدس شما اشتباه است. اين صحنه جذاب و تا حدي سرگرم‌کننده، مقدمه اتفاقاتي است که در ادامه فيلم روي خواهد داد.
    روزنامه‌نگاراني داغ و پرشور
    در حالي که سزمين عراق با تهديدات ناشي از فرو رفتن در جنگ داخلي، اشغالگري، شورش و بلوا روبرو است، يک زن روزنامه‌نگار زيبا و بلوند، عاشق يک عکاس عراقي مي‌شود. گويي آنا مولينکس (با نقش‌آفريني کتي نيلسن) به عنوان يک خبرنگار غربي وظيفه دارد که بر فجايع خونبار مربوط به يک ملت در حال مرگ پرده‌اي براندازد. با وجود همه خشونت‌ها و ويراني‌هاي موجود، ما تنها با يک آناي داغ و سکسي روبه‌رو هستيم. درهمه جا، مردان عراقي به وي خيره مي‌شوند و بهت‌زده مي‌گردند. درادامه اين کش و قوس‌ها، آنا، يک افسر اطلاعاتي ارتش آمريکا را به عنوان دوست پسر موقتي‌اش برمي‌گزيند. آن مرد، دان مورفي (با هنرآفريني داميان لويس) است. مرد بعدي هم، زيد (با بازي ميدو حمرا)، يک عکاس مطبوعاتي عراقي‌تبار است.
    در اين اثر شاهديم که موضوعات بسياري براي روزنامه‌نگار در هوا و خاک و آب و زندگي انسان‌ها وجود دارد. به هر جا که مي‌نگريد، يک نفر در حال قتل انساني ديگر به نام سياست و يا منفعت‌طلبي است و در اغلب موارد، تفاوت‌ها قابل چشم‌پوشي مي‌باشد. در اوايل فيلم، يکي از دوستان آنا، به نام رفيق (با بازي ناصر معمار ضيا) او را به مراسم دفن آن پسرک مي‌برد، ولي از قبول نامه آنا، با وجود تلاش‌هاي زيادش، سرباز مي‌زند. اين نامه از سوي دوست پسرش دان نوشته شده تا رفيق را به همکاري با ارتش آمريکا تشويق کند.
    در اين فيلم، شاهديم که دان تلاش مي‌کند، براي مردم عراق، زير ساخت‌هايي نظير بيمارستان و زايشگاه بسازند، اما نظير ساير ليبرال‌ها، او يک انسان کم‌اثر است که آسيب‌هايي بيش از منافعش، براي مردم عراق دارد. از سوي ديگر، عراقي‌ها همچنان به شدت به کشتار يکديگر مشغولند. در مجموع، ما با يک فاجعه تمام عيار روبه‌رو هستيم که سربازان آمريکايي بدون هيچ دليلي به تيراندازي به سوي زنان و کودکان مي‌پردازند و هر کس را که دو بار به آنها بنگرد، مي‌کشند. پيام اين فيلم نيز روشن است: «جنگ، جهنم است» اما بازسازي آثار آن، حتي بدتر مي‌باشد.
    اتحاد در راه فساد و رشوه
    در بخش ديگري از فيلم، ما شاهديم که انسان‌هاي بد، چگونه مي‌توانند کارهاي خوبي انجام دهند و انسان‌هاي خوب، کارهاي بدي را در پيش بگيرند. اما چه پزشکان جوان عراقي و چه بعثي‌هايي که با آمريکايي‌ها همکاري مي‌کنند، همه و همه در فساد و دريافت رشوه، يکسان هستند. و در ميان اين همه جنگ و خونريزي، عشق احتمالاً تنها چيزي است که ممکن نيست روي دهد. اما ماجراهاي فيلم به شما مي‌قبولاند که در زير آتش گلوله‌ها و بمباران‌ها نيز مي‌توان عاشق شد. ما در يک صحنه، شاهد جنگ و در صحنه بعدي، شاهد معاشقه و تلاش براي بوسيدن هستيم. زيد مي‌گويد: «شما نمي‌توانيد در مقابل مجاهدان مرا ببوسيد» و البته حتي اگر اين اتفاقات صحيح نباشد، حداقل سرگرم کننده است.
    اما شخصيت آنا، به اين فيلم، حال و هواي بدي مي‌دهد. من مطمئنم که همه زنان گزارشگر جنگ، با مشاهده اين اثر، سرخود را به علامت تأسف تکان خواهند داد. با وجود انبوهي از کشته‌ها، دو عاشق آنا، همچنان به وي مي‌انديشند و اتفاقات پيرامون آنها نظير کشته شدن يک پسربچه کوچک، به هيچ‌وجه توجه آنا را برنمي‌انگيزد.
    جنگ عراق، کوهي از کشته‌ها بر جاي مي‌گذارد و اجساد آنان در همه جا به چشم مي‌خورد. در پايان فيلم، آنا آزادانه تصميم مي‌گيرد از عراق خارج شود. ولي پوست سفيد صورت و موهاي بلوندش، هيچ آسيبي نديده است. او از کنار صحنه‌هاي قتل و خونريزي عبور مي‌کند و در چشم انداز او، انبوهي از گل‌ها و مغازه‌هاي شيک و دلفريب به چشم مي‌خورد. احتمالاً اين مناظر، براي اندوه آنا، دلايلي قانع‌کننده‌تر خواهد بود. مرگ صدها هزار شهروند عراقي که بخش اعظم آنان را زنان و دختران تشکيل مي‌دهند، در رسانه‌هاي ما ناگفته باقي مانده، اما مسأله اصلي، حفظ جان سربازان آمريکايي و شهروندانشان است.
    جنگ به صورت يک افسانه عاشقانه
    پايان فيلم، همان جايي است که بايد سازندگان آن را سرزنش کرد: ويراني يک کشور و ساختن حمام خون، يک سرگرمي نيست. به علاوه بايد اين سؤال به وجود آيد که نقش هنر در اين شرايط وحشي‌گري چيست؟ مطمئناً ما شاهد فيلم‌هاي زيادي در مورد جنگ ويتنام بوده ايم و فيلمي نظير «قلب‌ها و فکرها»، همچنان طرفداران زيادي دارد. به علاوه، ساخت فيلم‌هايي با اين موضوع، همچنان ادامه دارد. اما با تبديل يک جنگ واقعي و در حال تداوم با انبوهي از استثمارگري‌ها و نژادپرستي‌ها و تلخي‌ها و هزينه‌هاي هنگفت، به يک افسانه عاشقانه، چه اهدافي دنبال مي‌شود؟ در فيلم‌هاي مستند اکران شده در سال گذشته، نظير کشور من، عراق در حال تجزيه و... نيز اين رويکرد قابل مشاهده است. بي‌ترديد، هيچ‌چيزي نمي‌تواند همانند نمايش اتفاقات واقعي، عجيب و در مورد عراق،‌ وحشيانه به نظر آيد.
    اما گزارش‌هاي وندي استيونسون در مورد جنگ عراق، بسيار بهتر از اين فيلم بوده است. و احتمالاً براي بسياري از ما اين سؤال به وجود مي‌آيد که چرا اين همه تفاوت بين تجربيات وي و داستان اين فيلم وجود دارد. (استيونسون، چند سالي را در عراق گذرانده، يک دوست پسر عراقي داشته و يادداشت‌هاي خود را در مجلاتي نظير «گرانتا»، «تايم» و غيره به چاپ رسانده است.) از نگاه من، رويکردهاي‌‌هاليوودي، تا حدود زيادي مقصر مي‌باشد. اين نکته هم در ذهن ما پديدار مي‌شود که چگونه مي‌توان پس از يک هفته اقامت در عراق، يک مقاله و پس ازحضوري يک ماهه در اين کشور جنگ زده، يک کتاب نوشت؟ آيا نويسندگان و روزنامه‌نگاران، در حال انتقال نظرات و خواسته‌هايشان در قالب چنين اقداماتي نيستند؟ و اصولاً اين رفتارهاي فرهنگي، به ناديده‌انگاري حقايق منجر نخواهد شد؟ پيام اين فيلم در مورد عراق،‌ در بهترين صورت، بسيار آشفته و به هم ريخته و در بدترين صورت، استفاده ديگري از خشونت، براي فروش يک فيلم سينمايي است. کليف اون و آنجليا جولي، با سرپرستي يک کودک آفريقايي در حال مرگ، احساسات خود را براي بازي در فيلم «فراسوي مرزها» تقويت نمودند. البته فيلم «موقعيت» هم کاملاً خشونت‌بار نيست، ولي باز هم از نمايش صحنه‌هاي خشونت‌بار و تکان‌دهنده يک زد و خورد دامنه‌دار، براي سرگرم کردن بينندگان استفاده شده است. امروز به تصوير کشيدن يک جنگ واقعي، مرگ واقعي و يا قتل‌عام واقعي، با اقبال مردم مواجه نمي‌گردد. فيلم «قلب بزرگ» که داستان قتل دانيل پرل، خبرنگار کشته شده در عراق را به تصوير کشيده، امسال در جشنواره فيلم کن به نمايش درمي‌آيد. اقدامي که چند سال پس از مرگ غم‌انگيز وي انجام مي‌شود. همچنين در چند فيلم ديگر اين جشنواره هم به صورت ضمني به اين موضوع اشاره شده و در چند اثر هم به جنگ عراق پرداخته شده است.
    استفاده از يک داستان واقعي، به عنوان الگوي نگارش يک فيلم‌نامه، مطمئناً کار جديدي نيست، اما هنرمندان بايد به گونه‌اي رفتار کنند که اهميت حقايق واقعي، تا حد يک سرگرمي پايين نيايد. سؤال اصلي اين است که تفاوت در چيست؟ و آيا تنها تحريف واقعيت‌ها، مسأله مورد نظر است؟ و يا اينکه شيوه‌هاي کاري يک هنرمند، تمايلات دروني‌اش و يا فرايندهايي ناشناخته، به اين نتايج منتهي مي‌گردد؟ و چرا رماني نظير «نيمي از خورشيد زرد» با استفاده از يک داستان تلخ، مي‌تواند درس‌هاي زيادي را براي انسان‌ها به ارمغان آورد، اما در مقابل، در فيلم موقعيت، مخاطبان با حقايقي دستکاري شده و نادرست روبه‌رو مي‌گردند؟
    از نگاه من، اين پرسش، يک راز ناگفته است. با مشاهده اين فيلم، مي‌توانيد و يا حداقل مجبور مي‌شويد که به گونه‌اي ديگر به حقايق بنگريد.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  8. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  9. #5
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي خارجي

    ■نام فيلم: سرزمين‌هاي توليد شده
    عنوان اصلي: Manufactured Landscapes
    کارگردان: ادوارد بورتينسکي
    تهيه کننده: شرکت فيلمسازي زيتگيست
    نويسنده: گري ماسکويتز
    «زباله»ها را بايد بازيگر نقش اول اين فيلم به شمار آورد. چرا که در اين فيلم مستند، کوههاي سر به فلک کشيده زباله، تصويري هنري و بديع را در برابر ما مي‌گشايد. ادوارد بورتينسکي، کارگردان اين فيلم، در حالي موضوع زباله‌ها را در دستور کار ساخت اين اثر قرار داده که تصاوير زيبا و تکان دهنده انتشار يافته از سوي يک عکاس کانادايي از کوه‌ها، معادن، کارخانه‌ها و محوطه‌هاي جمع‌آوري زباله به عنوان مناطقي ديگر از ساخته‌هاي بشري، الهام‌بخش وي در ساخت اين فيلم بوده است.
    در فيلم «سرزمين‌هاي توليد شده»، بينندگان به همراه بورتينسکي روانه سفري به سرزمين چين مي‌شوند تا با تأثيرات انقلاب صنعتي اين کشور آشنا گردند. دکل‌هاي نفت در حال نشت، کوه‌هايي از مانيتورها و کامپيوترهاي دور انداخته شده، و روستايياني که به دنبال ساخت سدهاي سه‌گانه «جرجيز» به عنوان بزرگ‌ترين سدهاي آبي دنيا، از سرزمين‌هاي اجدادي‌شان آواره شده‌اند، بخشي از تصاوير تکان‌دهنده و غم‌انگيز اين اثر است. کارگردان در اين فيلم ما را با دنياي جديدي آشنا مي‌کند که به يک کارخانه بزرگ صنعتي تبديل شده که گويي تنها براي دور ريختن، توليد مي‌کند. در بخش‌هاي مربوط به فعاليت‌هاي صنعتي، با مشاهده انبوه کارگران مشغول به کار در شرکت‌هاي بزرگ توليدکننده محصولات الکترونيکي، ما به خوبي با اين شرايط آشنا مي‌شويم.
    اما در خلال مشاهده فيلم، ما نظرات کارگردان را نمي‌شنويم. چرا که او با نظرات ساختارشکنانه خود، همواره به عنوان يک کارشناس برجسته حوزه محيط زيست شناخته مي‌شود. گويي او با به کارگيري ابزار تصوير، قصد دارد که اهميت کارش را دچار وقفه ننمايد. تصاوير قابل توجه و خيره‌کننده وي در اين فيلم، ما را با اشتهاي سيري‌ناپذير اقتصاد جهاني براي مصرف بيشتر و بيشتر مواد خام براي تبديل به کالاهاي مختلف و به دور انداختن سريع آنها، آشنا مي‌کند. آيا قرباني نهايي اين جريان احمقانه، ما انسان‌ها نخواهيم بود؟
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  10. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  11. #6
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي خارجي

    ■ نام فيلم: شاه ذرت
    عنوان اصلي: King Corn
    مدت: 67 دقيقه
    کارگردان: آرون ولف
    نويسنده: کاسي مک گتيگان
    با مشاهده اين فيلم نمي‌توان نتيجه گرفت که آرون ولف يک دشمن سرسخت ذرت است. در فيلم جديد وي با عنوان «شاه ذرت»، ما با نقش اين محصول در سيستم غذايي ايالات متحده آشنا مي‌شويم، محصولي که در سايه تلاش زياد کشاورزان و بهره‌گيري از خاک حاصلخيز اين سرزمين به دست مي‌آيد و احتمالاً به همين دليل، ما امروزه صحبت‌هاي زيادي در مورد ذرت مي‌شنويم. در رژيم‌هاي غذايي مقدس آمريکايي‌ها، ذرت از ديرباز جايگاهي مهم در کنار نوشابه سودا و دسر پاي سيب داشته است.
    در سال جاري، آمريکايي‌ها 6/93 ميليون آکر زمين را به کشت ذرت اختصاص دادند. اما تنها محصول دو ميليون آکر زمين براي مصرف مستقيم مناسب است. بقيه محصول، پس از طي کردن مسيري دور و دراز و انجام فراوري بر روي آنها، به ويژه در ساخت شربت ذرت، مصرف مي‌گردد که در طيف گسترده‌اي از محصولات نظير نوشابه‌ها و غذاها، براي شيرين کردن و يا مصرف دام‌هاي گوشتي توليدکننده همبرگرها و يا توليد اتانول و کاغذ، مورد استفاده قرار مي‌گيرد. بدين ترتيب، همان‌طور که با مشاهده فيلم نيز درمي‌يابيم، گياه ذرت بيشترين سطح زيرکشت را در ايالات متحده و آمريکاي شمالي داشته و علاوه بر بيشترين حجم عمليات فراوري، بيشترين حجم يارانه‌ها را نيز به خود اختصاص مي‌دهد. در اين فيلم، آقاي ولف با اشاره به نقش حياتي ذرت در سلامت و اقتصاد ما، به فرصت‌ها و تهديدهاي موجود در اين بخش اشاره مي‌کند. چرا که فهم دقيق ويژگي‌هاي ذرت مي‌تواند به عنوان يک کليد اصلاحات اجتماعي در حفظ کره خاکي و ايجاد جوامعي دموکراتيک و منابع تأمين غذاي محلي بيانجامد. در مقابل، ابرشرکت‌هايي نظير ADM، «کارگيل»، «مونسانتو» و «دوپونت»، با ناديده‌انگاري محصول ذرت به عنوان هديه مادر طبيعت و تمدن‌هاي باستاني، در سراسر دنيا به نابودي اکوسيستم‌هاي محلي و بدتر کردن وضعيت گرمايش جهاني مي‌پردازند. با مشاهده اين فيلم آقاي ولف مي‌توانيم دريابيم که مثلاً اجداد ما در آمريکا، ذرت را به دليل امکان نگهداري طولاني آن و امکان استفاده از آن در سال‌هاي خشکسالي و قحطي، مي‌پرستيده‌اند.
    با شيوه‌هاي کنوني کاشت گسترده ذرت، نابودي خاک، استفاده گسترده از مشتقات نفت و به کارگيري کودهاي شيميايي، يک بخش انکارنشدني کاشت گياه اين گياه به حساب مي‌آيد. در ايالات متحده، در سايه انقلاب صنعتي، ضمن امکان دسترسي آسان به سوخت‌هاي فسيلي، خطوط راه‌آهن، بزرگ راه‌ها، دستگاه‌هاي انجماد و بسياري ديگر از تکنولوژي‌هاي روزآمد، هيچ گاه به هزينه‌هاي انساني و زيست‌محيطي و اجتماعي توليد اين محصول، توجه جدي نشده است.
    يکي از نکات قابل توجه در فيلم شاه ذرت، يادآوري سال‌هاي سخت رکود بزرگ دهه سي اقتصاد آمريکا و توجه دولت روزولت به مسأله قيمت پايين اين محصول کشاورزي يارانه‌اي و در مقابل، نابودي منابع آب و خاک سرزمين ايالات متحده است. در سراسر فيلم مستند، مخاطبان به مجموعه اطلاعات ارزشمندي در مورد ارتباط ذرت و پيمان نامه‌هاي تجارت آزاد و سازمان تجارت جهاني و نفتا پي مي‌برند. از سوي ديگر، پرداخت ماليات‌هاي کمرشکن از سوي شهروندان آمريکايي به بخش کشاورزي، عمدتاً نصيب شرکت‌هاي غول‌پيکر و ثروتمند مي‌شود. و اينکه، در سايه جهاني‌سازي، فرآيند صنعتي شدن، آوارگي کشاورزان و نابودي ذخاير خاک در سراسر جهان تسريع گرديده است.
    اما راه‌حل خروج از بحران چيست؟ البته سازندگان اين فيلم، به دلايلي که مشخص نيست، چندان تمايلي به ارائه راهکارهاي مورد نياز ندارند، اما ما با يک اثر جذاب و به يادماندني روبه‌رو هستيم که اگر شما هم به مصرف ذرت علاقمنديد، مطمئناً تماشاي اين فيلم مستند، خاطره‌اي به ياد ماندني خواهد بود.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  12. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  13. #7
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي خارجي

    ■ نام فيلم: به سوي دنياي وحشي
    عنوان اصلي: Into the Wild
    مدت: 88 دقيقه
    کارگردان: سيان پن
    نويسنده: آلن چارلز
    سال‌ها پيش، سيان پن در 22 سالگي توانسته بود اثري متفاوت و موضع‌گيرانه را خلق نمايد. اينک و پس از گذشت سه سال، ‌او توانسته فيلمي را بسازد که نامزدي براي جايزه اسکار، افتخاري بزرگ براي اين اثر است. «به سوي دنياي وحشي»، فيلمي تأثيرگذار و متفکرانه است که روح بي‌تاب يک جوان آمريکايي را به تصوير مي‌کشد.
    ما در اين فيلم با سرنوشت کريستوفر مک کندلز آشنا مي‌شويم که در سن 22 سالگي و در سال 1990 ميلادي، خانواده ثروتمند خويش را ترک مي‌کند، همه پس اندازش را به «مؤسسه خيريه اکسفام» مي‌بخشد و به صورتي تراژيک روانه سفري پرفراز و نشيب به حيات‌وحش بکر آمريکاي شمالي مي‌شود. اما او که پيش از سفر، کارت شناسايي خود را سوزانده، خيلي زود با گرسنگي و مرگ روبه‌رو مي‌شود. داستان زندگي اين جوان ناراضي، در سال 1996 ميلادي، توسط جان کراکائور انتشار يافته بود. اين اثر، دستمايه نگارش فيلم‌نامه «به سوي دنياي وحشي» است. به هرحال، واقعيت ناگفته زندگي کريستوفر اين است که او از آلودگي‌هاي روحي جامعه‌اش به تنگ آمده و خروج از زير سايه اين تقدير ازلي، مهم ترين انگيزه وي به شمار مي‌رود. در نگارش فيلم‌نامه نيز تلاش زيادي شده تا روح پر تلاطم و ماجراجو و ناآرام اين جوان، به تصوير کشيده شود. کريستوفر به دنبال فارغ‌التحصيلي از دانشگاه «ايموري»، براي کسب تجربه و گشت و گذار، ابتدا روانه منطقه داتسون مي‌شود. اما خيلي زود، خراب شدن خودرويش در صحراي آريزونا، وي را به پياده‌روي، قايق سواري و سوار شدن رايگان به خودروهاي عبوري مي‌کشاند. سفر به مکزيک و غرب آمريکا، بخش بعدي سفر وي را تشکيل مي‌دهد. ما در اين اثر شاهد تن دادن اين جوان متمول و پولدار به کارهايي عجيب هستيم. او بسياري از روابط دوستانه گذشته‌اش را برهم مي‌زند و روانه سرزمين يخ زده آلاسکا مي‌شود. او اميدوار است که در اين منطقه، زميني براي زندگي و تزکيه اخلاقي روح عاصي خويش بيابد. البته در نامه‌هاي باقي‌مانده از وي، هيچ اشاره‌اي به انديشيدن پيرامون مسأله خودکشي وجود ندارد. به علاوه، او به هيچ‌وجه به اين نکته توجه ندارد که آلاسکا ممکن است آخرين سرزميني باشد که به آن قدم نهاده است. اما اين انزواي داوطلبانه باعث گرديد که او به صورتي نه چندان غيرمنتظره، به انتخاب گزينه نابودي خود، دست بزند.
    با مشاهده فيلم آقاي پس، اين انديشه در ذهن من به وجود آمد که مخالفت وي با جنگ عراق، باعث گرديده که دست به ساخت چنين فيلم پرسش برانگيزي بزند. انزوا و دوري گرفتن مک کندلز از دنيايي مادي و فاسد، به خوبي مي‌تواند نشانگر عقايد سياسي کارگردان اين اثر نيز باشد. روحيه مادي‌گرايانه والدين يک جوان ثروتمند و مرفه، همراه با تن دادن او به يک ازدواج ساختگي، همه و همه، جوان نقش اول فيلم را در اين فيلم به اتخاذ شعارهايي راديکال سوق مي‌دهد، گويي روح کارگردان به سوي دنياي وحشي که بارها از دستگيري جورج دبليو بوش و زنداني کردن وي، صحبت به ميان آورده، در روح اين جوان متجلي شده است.
    البته در پاره‌اي از صحنه‌هاي فيلم، ما با رويکردي مقدس مآبانه از زندگي کريستوفر روبه‌رو مي‌شويم که بازيگر نقش وي يعني اميل هرش که در گذشته در نقش يک فرد زنداني در فيلم‌هاي «باشگاه امپراتور»، «زندگي خطرناک بچه‌هاي آلتار» و «سگ آلفا» به ايفاي نقش پرداخته، به خوبي از عهده برآوردن انتظارات، برآمده است. در طول اين فيلم، ما شاهديم که تلاش مي‌گردد، عصيان کريستوفر، کاري قانوني و متعارف نشان داده شود. چرا که بازآفريني يک شخصيت کاريزما و جذاب، بدون ايده‌آل‌گرايي و تطابق با ارزش‌هاي جامعه، مؤثر نخواهد بود. سفر دور و دراز کريستوفر، در مجموع، طبيعت گردي نبود، چرا که او براي يافتن خود و يا فدا کردن خويش به اين کار دست زده بود. چنين اقداماتي اگرچه در روزگار ما عجيب به نظر مي‌رسد، اما در مقايسه با کتاب «کراکائور»، ما با بخش بسيار اندکي از مصائب وي در جهان وحشي آشنا مي‌شويم. در صحنه مرگ کريستوفر نيز با داستان اصلي، تفاوت‌هايي وجود دارد. پدر و مادر کريستوفر که خود را در فرار از خانه فرزندشان مسؤول مي‌دانند، به دنبال راه نجاتي هستند.
    يک ويژگي اساسي فيلم اين است: کريستوفر، مسئول مستقيم مرگش نيست، بلکه سردمداران يک زندگي مادي و سرشار از خشونت در دنياي کنوني، عوامل اين رويداد به حساب مي‌آيند.
    سيان پن در اثر خود، زيبايي‌هاي طبيعت آمريکا و کانادا و آلاسکا را به زيبايي به تصوير کشيده است. اگر چه ممکن است عقايد سياسي او را نپذيريم، اما حداقل در فيلم به سوي دنياي وحشي، پن توانسته، داستاني سرگرم‌کننده و چشم گير به مخاطبانش هديه کند. شايد جذاب‌ترين و مهم ترين عنصر اين فيلم را بايد در سرگشتگي و خستگي نسلي دانست که به دنبال دنيايي ديگر است و شايد به همين دليل. بسياري از ما داستان اين فيلم را مي‌پسنديم و تا اين حد، مخاطبان خود را تحت تأثير قرار مي‌دهد.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  14. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  15. #8
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي خارجي

    ■ نام فيلم: مسيح چه چيزي را خريداري خواهد کرد؟
    عنوان اصلي: What Would Jesus Buy
    مدت: 92 دقيقه
    کارگردان: ويليام تالن
    نويسنده: گري ماسکويتز
    مصرف‌گرايي، ذاتاً عملي سرگرم‌کننده به حساب نمي‌آيد، اما ويليام تالن، هنرمند راديکال و از فعالان نيويورکي مخالف مصرف‌گرايي که سخنراني‌ها و نمايشگاه‌هايي خياباني را در پارک‌ها و بوستان‌ها و تالارهاي اين شهر برپا مي‌کند، با ساخت فيلم «مسيح چه چيزهايي را خريداري خواهد کرد؟» براي ساعتي ما را سرگرم مي‌کند. دراين اثر تأثيرگذار، از روند کنوني ولنگارانه خريد و مصرف به ويژه در ايام کريسمس، انتقاد شده است.
    من تا پيش از مشاهده اين فيلم، هيچ نقد و يا گزارشي در اين مورد نخوانده بودم. در فيلم تالن ما مي‌توانيم دورنمايي از نتايج مصرف‌گرايي خود در قرن بيست و يکم را مشاهده کنيم. نتايجي که وي با حضور در پارکينگ‌هاي فروشگاه‌هاي «وال مارت» و «استاربورک» و حتي شهرک تفريحي ديسني لند و صحبت با خريداران از اين مراکز، به آنان يادآوري مي‌کند. هدف نهايي وي و همفکرانش در مؤسسه غيردولتي آنها، ترغيب مردم به کاهش خريدهاي کنوني و پايان عصر مصرف‌گرايي فاجعه‌آميز است. ما در اين اثر، با موسيقي اثرگذاري روبه‌رو مي‌شويم که به صورتي انتقادي، پيام‌هايي هم‌جهت با سناريوي فيلم، مطرح مي‌کند:
    «اگر شما ثروتمند هستيد،
    ديدگاه‌هاي شما تماشايي خواهيد بود.
    اما بياييد به فراسوي‌تان بنگريد!
    اما اگر شما فقير هستيد،
    احتمالاً شما بهتر مي‌توانيد به جمع ما بپيونديد...
    پس براي يک تغيير بزرگ
    و براي دفاع از آنچه که باقي مانده است،
    از فروشگاه‌هاي کوچک خريداري کنيد.
    اين فروشگاه‌هاي محلي را حفظ نماييد.
    چرا که فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي ما را به جهنم خواهند برد...»
    از ديرباز، مردم حومه‌نشين در شب‌هاي کريسمس به انتظار ورود بابانوئل مي‌نشسته اند. آيا نتايج مصرف‌گرايي انبوه و بي‌ضابطه و مسرفانه کنوني به ويژه در اين روزها نبايد سرانجام ما را به سوي تغييراتي همه‌جانبه سوق دهد؟
    تالن در فيلم مستند خود، ضمن گفت وگو با منتقدان، رهبران سازمان‌هاي فعال اجتماعي و اقتصاددان‌ها، پرده از موج گسترده اتلاف انرژي، هزينه، نيروي انساني و غارت ذخاير ارزشمند و تجديدناپذير طبيعي برمي‌دارد. مخاطبان فيلم آقاي تالن با مشاهده اين اثر، احتمالاً متقاعد خواهند شد که خريد کالاهاي غيرضروري خويش را کاهش داده و يا پايان دهند. آيا با مشاهده رفتارهاي اسراف‌آميز مردم در پارک‌هاي تفريحي ديسني و لبخند تمسخرآميز عروسک‌هاي ميکي‌موس، ما با اثري سرگرم‌کننده روبه‌رو نيستيم؟
    اگر شما هم مي‌خواهيد به رفتارهاي روزمره خود، با دقتي بيشتر بيانديشيد، به سينماهايي که در سال جاري مسيح چه چيزهايي را خريداري خواهد کرد؟ را اکران مي‌نمايند، مراجعه کنيد.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  16. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  17. #9
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان

    نام:
    بچه های کوچک (Little Children)
    کارگردان:
    تاد فیلد (Todd Field)
    تهیه کننده:
    آلبرت برگر (Albert Berger)

    تاد فیلد (Todd Field)
    فیلم نامه نویس:
    تاد فیلد و تام پروتا ( Tom Perrotta )
    بازیگران:
    کیت وینسلت (Kate Winslet)

    جنیفر کانلی (Jennifer Connelly)

    پاتریک ویلسون (Patrick Wilson)

    جکی ارل هیلی ( Jackie Earle Haley )


    موسیقی:
    توماس نیومن (Thomas Newman )
    فیلم بردار:
    آنتونیو کالواچه ( Antonio Calvache )
    ادیتور:
    لئو ترومبتا ( Leo Trombetta)


    شرکت پخش کننده:
    New Line Cinema

    تاریخ انتشار:
    3 نوامبر 2006

    زمان فیلم:
    130 دقیقه

    ژانر:
    درام ، رمانتیک
    بودجه فیلم:
    26 میلیون دلار( آمریکا )


    درباره فیلم:
    فیلم بچه های کوچک محصول سال 2006 است. این فیلم بر اساس رومانی به قلم تام پروتا با همین نام ساخته شده است. بچه های کوچک به بررسی روابط بین انسانها و نحوه ارتباط آن ها با یکدیگر می پردازد. کارگردان این فیلم تاد فیلد است که با همراهی تام پروتا فیلم نامه این فیلم را نوشته اند. بازیگران اصلی این فیلم کیت وینسلت،جنیفر کانلی و پاتریک ویلسون هستند.
    انجمن فیلم سازان امریکا(MPAA) بدلیل وجود صحنه های ******ی و همچنین برخی دیالوگ های فیلم به این فیلم رده R داده است.

    نمایی از داستان:
    این فیلم درباره زندگی یک مادر خانه دار (کیت وینسلت) است که از نحوه زندگی خودش خسته شده و همچنین در داخل زندگی خانوادگی اش( در اررابطه با همسر و فرزندش) با مشکلاتی روبرو است. زندگی این زن با ورود یک مرد دیگر (پاتریک ویلسون) به زندگی او در شرف تغییر است. رابطه آنها به تدریج عمیق تر می شود تا اینکه .......
    همچنین در داستان یک منحرف جنسی رو داریم که به تازگی از زندان آزاد شده و با مادرش بین مردم عادی زندگی می کنه و .....


    نقد فیلم:
    فیلم بچه های کوچک به خوبی تونسته نظر منتقدین رو به خودش جلب کنه و نقدهای خیلی مثبتی رو بدست بیاره همچنین این فیلم در جشنواره های مختلفی ( از جمله آکادمی آواردز ) با استقبال خوبی روبرو شده. با وجود اختلافاتی بین فیلم نامه و کتاب اصلی فیلد و پروتا تونستن فیلم نامه یکدست و روانی بنویسن. با وجود بودجه 26 میلیون دلاری فیلم جزو اون دسته فیلم های پر خرج هالیوودی که فقط یه سری بازیگر مشور رو کنار هم مذارن قرار نمیگیره و فیلد با گرفتن بازی بسیار عالی کیت وینسلت و همچنین پاتریک ویلسون تونسته فیلم خوبی رو بسازه. فیلم به خوبی تصویر زنی رو که در زندگی به بن بست برخورد کرده رو به خوبی ترسیم کرده و بیننده به راحتی با شخصیت سارا همذات پنداری می کنه از طرف دیگه شخصیت دیگه داستان برد در زندگیش نتونسته به هداف دلخواه خودش برسه و به همین خاطر از درون احساسی پوچی می کنه. همین احساس کمبود در طرفین موجب نزدیک شدن اونا به هم میشه. ممکنه بگید فیلم داره یه چهره مثبت از خیانت کردن رو نشون می ده و به اصطلاح داره سر بیننده رو کلاه میذاره ولی به نظر من اصلاً اینطور نیست و فیلم فقط می خواد بگه همیشه لازم نیست در مسیر رودخانه حرکت کنید بعضی وقتا لازمه بایستید و یا حتی خلاف جهت آب شنا کنید و برای داشتن یه زندگی بهتر باید خودتون تلاش کنین.به نظر من تنها نکته منفی فیلم وجود یک داستان موازی با داستان اصلیه فیلمه که هیچ ربطی به ماجرای فیلم نداره و شایدم یه جورایی برای اینه که فیلم خسته کننده نباشه و بیننده با دو داستان متنوع روبرو باشه. نکته آخری که دوست دارم بهش اشاره کنم اینه که فیلم اینم نشون میده که همیشه به دید مثبت به اتفاقاتی که براتون رخ میده نگاه کنین و بدونیند که این بهترین اتفاقیه که می تونست براتون پیش بیاد و دائم نسبت به وضعیت زندگیتون اعتراض نکنین.


    نکات حاشیه ای:
    - کیت وینسلت پس از پذرفتن نقش سارا پاتریک ویلسون را برای شخصیت برد پیشنهاد کرد.
    - اسم نریتوری (راوی) که در تیتراژ نیامده ویل لیمن ( Will Lyman) است.
    - در کتاب اسم کارکتر پاتریک ویلسون تاد است که در فیلم به برد تبدیل شده. ( شاید به خاطر اینکه اسم کارگردانم تاد است)
    - اولین فیلم جکی ارل هیلی پس از 13 سال است.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  18. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  19. #10
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان







    نام:
    بابل(Babel)

    تهیه کننده و کارگردان:
    آلخاندرو گونزالس ایناریتو (Alejandro Gonzalez Inarritu)

    فیلمنامه:
    گیلرمو آریاگ ا(Guillermo Arriaga)

    مدیر فیلمبرداری:
    رودریگو پریتو (Rodrigo Prieto)

    موسیقی:
    گوستاۀو سانتاۀولال (Gustavo Santaolalla)

    تدوین:
    استیون میرونه (Stephen Mirrione)

    داگلاس کرایس (Douglas Crise)

    طراح صحنه:
    بریجیت بروش (Brigitte Broch)

    بازیگران:
    برد پیت (Brad Pitt)

    کیت بلانشت (Cate Blanchett)

    گاۀل گارسیا برنال (Gael Garsia Bernal)

    رینکو کیکوچی (Rinko kikuchi)

    کوجی یاکوشو (Koji Yakusho)

    آدرینا بارازا (Adriana Barraza)

    سعید ترچانی (Said Tarchani)

    ابوبکر ایت ال کید (boubker Ait Caid)

    ژانر:
    درام،هیجان انگیز

    زمان:
    142 دقیقه

    تاریخ انتشار:
    16 دسامبر 2006 (ایران)

    شرکت پخش کننده:
    پارامونت ونتیچ (Paramount Vantage)

    درباره فیلم:

    فیلم بابل یا هیاهو اقتباس به روز شده ی حکایت کتاب مقدس است ، درباره انسان عصر حاضر به قلم توانمند گیلرمو آریگا.
    اين فيلم سومین تجربه سينمایی آلخاندرو گونزالس ایناریتو است. به گفته ایناریتو این اثر آخرين قسمت از "مجموعه سه گانه مرگ" اوست. فیلم با تهيه کنندگی وی در ماه می ساله 2005 در مراکش و تحت شرايط دشوار آب و هوايی آن منطقه آغاز به برداشت شد و در مکزيک و ژاپن ادامه پيدا کرد. او که کارگردانی خوش ذوق و صاحب سبک است این بار فیلمی با ارزش تر و پخته تر از کار قبلی خود به مخاطبان ارایه داده و بسیار آسان فهم تر از 21 گرم است.
    اگر چه فیلم دارای سر نخ های به مسائل سیاسی و مبحث تروریسم ولی به سختی به توان آن را فیلمی سیاسی قلمداد کرد. بلکه این فیلم یک نمونه بارز در سینمای فلسفی است که در سطح هالیوود است که بازیگرانی همچون برد پیت و کیت بلانشت در آن نقش بازی می کنند.

    نمایی از داستان:
    بابل از چهار قسمت و یا قصه به ظاهر مجزا تشکیل شده اما در حقیقت این داستانها و شخصیت ها ی آن به آرامی به یکدیگر مربوط میشوند و یک داستان با بافتی محکم ویک پارچه را تشکیل میدهند.
    فیلم با شروع از وسط ماجرا در مراکش آغاز میشود و مسیر داستان از مراکشی های به توریست های آمریکایی در مراکش کشیده می شود و سپس به آمریکا و مکزیک می رود در حالی که به صورت موازی به ژاپن نیز منتقل می شود و در نهایت دوباره به وقایعی در مراکش ختم می شود.
    در حین شکل گیری داستان ، مسیر های جداگانه به یکدیگر مرتبط شده وفیلم درد ورنج شخصیت ها و تکاپوی آن ها برای نجات از این مصیبت ها را به نمایش میگذارد.

    نقد فیلم:
    در ابتدا کمی در مورد عنوان فیلم صحبت کنیم:بابل یا هیاهو،عنوانی که همه فیلم را به نوعی در خودش نهفته دارد و به هوشمندی انتخاب شده است.
    بابل در کتاب مقدس نام برج معروفی است که توسط آدمهایی از تمام ملت ها برای دستیابی به بهشت ساخته شد،این کار باعث خشم خداوند گردید.پس خداوند کاری کرد که تک تک آدم های دست اندر کار به زبانی متفاوت سخن گویند و جماعتی گیج و مبهوت در سراسر جهان پخش شدند که هیچ یک دیگری را درک نمیکرد و قادر به برقراری ارتباط با دیگران نبود.
    این عنوان پس از نوشتن فیلم نامه ای انتخاب شده است که اقتباسی از روی حکایت کتاب مقدس برای انسانهای این عصر است.
    حوادث فیلم در سه قاره متفاوت میگذرد ،با شخصیت هایی که فرهنگ و زبانی کاملا متفاوت دارند.کارگردان و عوامل فیلم سعی داشته اند تا با تکیه بر فیلمنامه کاری کنند که همه این شخصیت ها برای بیننده در یک سطح و بافت روایی قرار گیرند در عین حال تلاش داشته اند که تفاوت بین مکان و فرهنگ و زبان نیز ملموس و هویدا باشد.
    به همین سبب است که در فیلم بابل سه نوع فرمت مختلف ،8نوع فیلم خام و 6 استودیوی مجزا برای انجام کارهای متداول پس از فیلم برداری به کار گرفته شده است.نور پردازیها نیز که تا حد زیادی به نور طبیعی شبیه است به سبک مستند فیلم کمک شایانی کرده و به گفته طراح صحنه فیلم ،به کارگیری سه نوع طیف رنگی قرمز برای سه کشور،در سه قاره مختلف،راهی جالب برای رسیدن به هدف کارگردان و فیلم بوده است.
    کاراکترهای داستان به خوبی پرداخت شده اند به همین دلیل بیننده از همان ابتدا با آنها همراه میشود و رفتار واعمال آن ها برای او قابل قبول است ،از دو سوپر استار هالیوود ،برد پیت و کیت بلانشت گرفته،تا نابازیگرهایی که بی شک اگر بازیگر بودند،فیلم در رسیدن به هدفش و انتقال حس و حالی که مد نظر نویسنده و کارگردان بوده است ناکام میماند.به هر حال بازی بازیگران بابل عمیق و تاثیر گذار است.
    فیلم بابل کاملا تعاملی است و مشارکت فعال بیننده و توجه او را طلب میکند.تدوین نامنظم فیلم که در کار قبلی ایناریتو نیز شاهد آن بودیم نتیجه جالبی به بار آورده است:در بعضی از صحنه ها تماشاگر جلو تر از شخصیت ها قرار میگیرد و آگاهی بیشتری پیدا میکند و در بعضی صحنه ها این قضیه برعکس میشود،به این ترتیب نوعی احساس تازه در تماشاگر به وجود می آید و باعث لذت او از تماشای فیلم میشود.
    فیلم حرف ها و مطالب زیادی برای ارایه دادن دارد،حرف هایی که شاید بدون دیدن فیلم صحبت درباره آن مشکل باشد.حرفهایی که به طور مستقیم ،نوع بشر ،اعمال و روان و احساسات او را هدف قرار میدهد،انسان عصری که با وجود رشد فزاینده وسایل ارتباطاتی بیش از پش تنها شده و در برقراری ارتباط با دیگران ناتوان است.نویسنده و کارگردان فیلم از تماشاگر میخواهند تا با دیدگاهی متفاوت و نگاهی بازتر و عمیق تر به روابط انسان ها و فرهنگ آن ها بنگرد و برای درک دیگران بکوشد.
    فیلم بابل در انتقال احساسات و پیام های ارزشمندش بسیار موفق است. که قسمتی از آن را مدیون موسیقی متن زیبای سانتاۀولالا است. تلاش و تدبیر عوامل فیلم باعث شد تا بابل به یکی از برجسته ترین فیلم های سال 2006 هم از نظر منتقدان و هم مخاطبان عام تبدیل شود.
    نکته جالب فیلم اینست که حمله به ظاهر تروریستی ، توسط دو نوجوان ، در کشوری که مردم آن مسلمان هستند صورت میگیرد (که البته فیلم ساز هدف دیگری را دنبال میکرده،بر خلاف بسیاری از فیلم های هالیوودی که سعی در خراب کردن چهره مسلمان ها دارند.)اما در ادامه به نوعی از مسلمان ها دفاع کرده و تصویری متفاوت از آن ها به نمایش میگذارد؛
    هنگامی که زن آمریکایی به شدت آسیب دیده تنها راهنمای مسلمان محلی است که به کمک او و شوهرش میشتابد و در خانه خود به آنها پناه میدهد و باعث نجات جان او میشود،بدون هیچ چشم داشتی.در حالی که سایر توریستها آن ها را رها کرده وبه نوعی فرار میکنند.
    در فیلم شاهد صحنه های زیبایی هستیم که حاصل تلاش پریتو و سبک خاص فیلم برداری اوست. که البته اوج آنها در صحنه های پایانی هرداستان شکل میگیرد.شاید زیبا ترین آنها سکانسی است که در آن هلیکوپتر امداد در هنگام غروب آفتاب برای بردن توریست مجروح آمریکایی به منطقه روستایی می آید.


    نکته های جالب:
    - رینکو کیکوچی در حدود یک سال برای آموزش زبان اشاره وقت گذاشت تا سرانجام توانست نقش چیکو را بدست آورد.
    - ابوبکر ایت ال کید بازیگر نقش یوسف ، نوجوان مراکشی ای که به طریقه ای غلط اسلحه را به کار برد ، هنگامی برای این نقش انتخاب شد که ایناریتو او را در حین بازی فوتبال در یکی از میادین محلی شهر دید. - برد پیت برای شرکت در فیلم بابل یکی از نقشهای برجسته در فیلم the departed را رد کرد.زیرا او یکی از طرفداران فیلم های ایناریتو است.
    - آدرینا بارازا برای نقش آملیا 35 بار تست داد.

    - از آن جایی که هر داستان ، جداگانه و در قاره های متفاوت فیلم برداری میشد هیچ یک از بازیگران همتای خود را در داستان دیگر ندیده بودند مگر تا زمان پیش نمایش فیلم.

    - 17 روز قبل از شروع فیلم برداری در مراکش آنها برای انتخاب بازیگر به آن جا رفتند.بازیگرهای حرفه ای مراکشی برای ایفای نقش صحرا نشینان ظاهری قلّابی پیدا میکردند به همین دلیل شروع به پخش اعلان هایی از تلویزیون ، رادیو و بلند گوهای مساجد کردند.روز بعد بالغ بر 200 نفر صف بستند تا از آنها تست گرفته شود.

    - صحنه ای که در آن دختر کرو لال به همراه پدرش در ماشین بود بدون اجازه مقامات سینمایی ژاپن فیلم برداری می شد .عوامل فیلم با ایجاد ترافیک سنگینی شروع به فیلم برداری کردند ، به همین دلیل پلیس شروع به تعقیب آنها کرد تا فیلم برداری را متوقف کرد.
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  20. 2 کاربر از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 13 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آموزشی: پورت سریال
    توسط MR_Jentelman در انجمن آموزش سخت افزار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th July 2009, 11:12 AM
  2. فایل: تمامی والپیپر های سریال لاست ” lost “
    توسط Asghar2000 در انجمن عکس های گوناگون
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th April 2009, 03:23 PM
  3. مفهوم دنباله
    توسط nafise sadeghi در انجمن ریاضیات عمومی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 28th November 2008, 11:02 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •