دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: غم بی پدر

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    71
    ارسال تشکر
    227
    دریافت تشکر: 295
    قدرت امتیاز دهی
    50
    Array
    A S I R's: جدید21

    down غم بی پدر



    هنوز 2 سال نشده که رفتی
    تازه فهمیدم غریبی یعنی چی
    تازه فهمیدم غریبی یعنی چی
    تازه فهمیدم که بی کسی یعنی چی
    تازه فهمیدم که بی پدری یعنی چی
    بی پدری یعنی صدایی که هیچ وقت صاف نمیشه
    بی پدری یعنی ....

    دستانم را بفشار

    بفشار تا باز هم وجودت را حس کنم

    حس کنم انگونه که در کوچه وبازار دست مرا می گرفتی
    انگونه که راه رفتن اموختی مرا
    انگونه که دستانم را میگرفتی و مرا در اغوش می کشیدی

    انگونه که زمین می خوردم ودستانم را میگرفتی وبلندم میکردی و وجای جای درد مرا می بوسیدی
    مدتیست پدر به زمینت خوردم
    درد دارد تنهایی
    قلبم درد گرفت
    هیچ کس نیست باهاش درد دل کنم

    خیلی تنها شدم پدر تنها تر از اونی که فکرش نمیکردم
    دستانم را بگیر و بلندم کن وجای درد را ببوس تا قلبم ارام گیرد

    یدجور دردم گرفته از غم دوریت پدر محتاج گرمای دستانت هستم دستم بگیر و حالم بپرس
    دوستان عزیزم اربعین حسینی روزی که عزیزم رفت به خانه زیر زمین روزی که...
    به همتون تسلیت میگم.




    آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)

  2. 4 کاربر از پست مفید A S I R سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    71
    ارسال تشکر
    227
    دریافت تشکر: 295
    قدرت امتیاز دهی
    50
    Array
    A S I R's: جدید21

    پیش فرض پاسخ : غم بی پدر

    پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ات، کودکی‏هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
    می‏خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏هایی را خوردی که مال تو نبودند!
    ببخش اگر ناخن‏های ضرب‏ دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‏ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی‏ات بزنم. سایه‏ات کم مباد ای پدرم!
    آن روزها، سایه‏ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏ایستادی، همه چیز را فرا می‏گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‏ریزد.
    دلم می‏خواهد به یک‏باره، تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبی‏ات را که نگاه می‏کنی، یادم می‏آید که وقت غنچه‏ها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو.
    این، تصادف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم‏معنی، کنار هم چیده شده‏اند. یعنی در دائرة المعارف عشق، پدر، ترجمه علی علیه ‏السلام است
    آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)

  4. 2 کاربر از پست مفید A S I R سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    71
    ارسال تشکر
    227
    دریافت تشکر: 295
    قدرت امتیاز دهی
    50
    Array
    A S I R's: جدید21

    پیش فرض پاسخ : غم بی پدر

    دخـتــَــر کـه بــاشی
    میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
    دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
    آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
    دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
    کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
    دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
    دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
    هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
    چه بـاشه چـه نبــاشه
    قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
    آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •